باحور

۱۶ مطلب با موضوع «دل نوشت ها» ثبت شده است

ضمن تسلیت فرارسیدن سالروز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها، یکی از دوستان سوگنامه ای به این مناسبت سروده اند که تقدیم میگردد:


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۰:۰۳
بسیج ...

وقتی که سِنت به آن موقع ها -که حَوّل حالِنای کشور بوده- قد نمی دهد، تاریخ را می خوانی، اگر کمی اعتقادات دینی هم داشته باشی با کمی تحقیق و تأمل، به این نتیجه میرسی که انقلابی که در کشورت رخ داده حق بوده و- کمی بعد- حمله ای به کشورت  شده و مردانی به امر ولی، برای دفاع رفته اند نیز محق.

وقتی که هر ساله فقط قرار است یک هفته و فقط یک هفته را به هشت سال رشادت ها اختصاص دهند-ونه بالا و پایین های زندگی بعد از آن را- و بعد که یاد نقش رسانه در کلام رهبرت می افتی1  و پی آن میروی تا ببینی رسانه سهمش را چگونه ادا می کند ممکن است به این نتایج دست یابی:

مسئولانی که «مقام معظم رهبری» گویان در راستای امرولی و در سال «اقتصادو فرهنگ» عزم خود را جزم کرده اند تا گوی سبقت را از مدیر دیگر بربایند و کنداکتور برنامه هایشان را به شدت پر کنند!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۳ ، ۲۳:۱۰
سمانه عبادی

همه رفتنی هستیم... ذات آفرینش اینگونه است.

تا بعد از زندگی کوتاه در دنیا، در آخرت زندگی جاودان داشته باشیم؛ انتخاب با خودمان است و اینکه چه چیزی برای برداشت در سرای باقی، کاشته باشیم.

بهترین فرصت هایی هم که خدا در زندگی بهمان میدهد نیز گذراست، مانند شب های قدر...

حتی دوره های واحد آموزش نیز روزی به پایان می رسد و همه هنرجویان آن، «فارغ التحصیل» می شوند. منتهی در این بین عده ای هستند که زودتر از همرزمانشان عزم را جزم نموده تا بروند و عرصه را پر کنند و برخی ها نیز به مقام «اپوزیشن» نائل می شوند!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۶
سمانه عبادی

رضوانه نگاه پرسشگرانه اش را به بابا هادی دوخته بود: «بابا، چرا تنهایمان میگذاری؟ کجا میخواهی بروی؟ مگر نمی گویی من را خیلی دوست داری؟ »

بابا هادی: چرا دختر قشنگم ...

رضوانه: پس چرا میروی؟ اصلا او کیست که به خاطرش ما را تنها میگذاری؟ نکند بیشتر از ما، او را دوست داری؟!

بابا هادی مانده بود به سوال های یگانه دخترش چه پاسخی بدهد. آخر برای بچه به این معصومی «جنگ» و «حمله به مظلوم» چه معنایی میتوانست داشته باشد؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۰۲
سمانه عبادی

سه شنبه گذشته حوزه هنری مراسمی به مناسبت روز هنر انقلاب اسلامی که سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی ست برگزار کرد و از جمعی از اساتید انقلابی تقدیر به عمل آورد. در آینده، گزارش مبسوطی از برخی بخش های این مراسم در وبلاگ قرار خواهم داد.

اما در حاشیه این برنامه، میزبان خانواده شهید باغبانی بودیم که از ایشان نیز یاد شد و تقدیری صورت پذیرفت.

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۰۰
فاطمه فتح العلومی

اصل توفیق جبری که میگن همینه

بله. ما هم امروز بلیط ها رو تحویل گرفتیم و بعد هم فرش زمینش کردیم که دل یه عده که رفیق نیمه راه شدن رو آتیش زده باشیم، باشد که ذخیره دنیا و آخرت بشه :)

حالا می ریم که طی روزهای آینده، داشته باشیم یک ریاضت سنگین مدرن رو

بماند بقیه اش ...


۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۵۵
فاطمه فتح العلومی

 

بسم الله الرحمن الرحیم


دو روزه که از اربعین میگذره, خیلی دوست داشتم مانند کسایی که زائر کربلا شدن،توی راهپیمایی از نجف تا کربلا حضور داشته باشم؛ ولی سعادت نشد.

اما بحمدلله توفیق دیگری نصیب شد و عازم بیت رهبری شدیم.

شور وشوقی وصف ناشدنی بود, خلاصه لحظه دیدار فرا رسید

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۲ ، ۱۵:۲۲
سمانه عبادی



                        "کل یومٍ عاشورا کل ارضٍ کربلا" را همگی بارها شنیده ایم...فکر کنید اگر هر روزمان عاشورا باشد پس هر روز در مواجهه مصاف حق و باطلیم، هر روز این آوردگاه به پاست و هر روز درحال انتخاب جبهه ایم؛ هر روز ندای هل من ناصر حقی بلند است و این ماییم که در انتخاب آزادیم و مختار. ما چه انتخابی می کنیم ؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۲ ، ۰۱:۳۱

بسم الله الرحمن الرحیم



به یاد بانوی مظلومم.....

حرم با خیمه و قافله چه فرقی دارد؟!

راست است که می گویند؛ تاریخ تکرار می شود...

ولی درست در ایام محرم، بعد از 1373 سال کسانی که داعیه ی دین دارند وبا پرچم اسلام به جنگ مسلمین آمدند،دوباره به حریم بانوی صبر تعرض کردند...

دفعه ی قبل خیمه و قافله، این بار حرم...

و این روزها در همهمه ی مذاکرات ژنو، تحریم ها و مشکلات اقتصادی؛ صدای خمپاره هایی که به حریم حضرت  زینب(س) اصابت می کند و ناله های امام زمان مان شنیده نمی شود...

دراین مدتی که رسانه ها همه از حمله و کشتارهای سوریه خبر می دادند ، کمتر به سراغ حرم بانوان عاشورایی رفتند و در این شلوغی ها دلمان جوش میزد که ای وای، نکُند....

و در این هیاهوی دنیای مان، شد آنچه نباید می شد....

راستی؛ این شب ها برای چه و برای که عزاداری می کنیم؟!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۶:۲۸
سمانه عبادی

امروز برایمان روز خاص و به یاد ماندنی ای شد.

جای همه خواهران خالی، از چند روز پیش تصمیم گرفته بودیم که عید غدیر امسال، با چند تن از دوستان صمیمی، پیمان خواهری بخوانیم.

صبح قرارهایمان را گذاشتیم، شرایطش را دوباره و دقیق مطالعه کردیم و بعد از ظهر رفتیم برای بستن عهدی قشنگ.

اول قصد کردیم برویم امامزاده صالح علیه السلام، به همین نیت هم راه افتادیم، میخواستیم تا قبل از اذان برسیم و کار را به انجام برسانیم. به غروب نزدیک می شدیم که یکی از خواهر بعد ازین ها گفت به امامزاده صالح نمیرسیم، نزدیک ترین امامزاده در حال حاضر، امامزاده اسماعیل علیه السلام است. همه موافقت کردیم که مسیر را به همان سمت تغییر دهیم.

قسمت و دعوت حکایتی ست که جز به دل، فهم نمی شود.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۵
فاطمه فتح العلومی