باحور

پیمان خواهری

جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۲۵ ق.ظ

امروز برایمان روز خاص و به یاد ماندنی ای شد.

جای همه خواهران خالی، از چند روز پیش تصمیم گرفته بودیم که عید غدیر امسال، با چند تن از دوستان صمیمی، پیمان خواهری بخوانیم.

صبح قرارهایمان را گذاشتیم، شرایطش را دوباره و دقیق مطالعه کردیم و بعد از ظهر رفتیم برای بستن عهدی قشنگ.

اول قصد کردیم برویم امامزاده صالح علیه السلام، به همین نیت هم راه افتادیم، میخواستیم تا قبل از اذان برسیم و کار را به انجام برسانیم. به غروب نزدیک می شدیم که یکی از خواهر بعد ازین ها گفت به امامزاده صالح نمیرسیم، نزدیک ترین امامزاده در حال حاضر، امامزاده اسماعیل علیه السلام است. همه موافقت کردیم که مسیر را به همان سمت تغییر دهیم.

قسمت و دعوت حکایتی ست که جز به دل، فهم نمی شود.

امامزاده اسماعیل علیه السلام از نوادگان امام زین العابدین علیه السلام هستند.

امامزاده اسماعیل ع

به محض ورود و بعد از سلام و خواندن زیارت نامه، در کنار ضریح زانو زدیم و به یکی از دوستان غایب در جلسه زنگ زدیم و تکنولوژی را نیز به زانوی تعظیم در آوردیم و دست های راستمان را روی هم گذاشتیم و با هم خواندیم:

« به خاطر خدا با هم خواهری و صفا و یکرنگی می ورزیم. به خاطر خدا دستمان را در دست یکدیگر قرار میدهیم و در پیشگاه خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگان او عهد می کنیم که اگر از اهل بهشت و شفاعت باشیم و اجازه ورود در بهشت را یابیم، بدون یکدیگر، وارد بهشت نشویم».

سپس همگی مفاد عهدنامه را پذیرفتیم و ادامه دادیم:

«تمام حقوق خواهری به جز حق شفاعت و دعا و زیارت (دید و بازدید) را از یکدیگر ساقط کردیم».

طنین صدای مؤذن ممذوج در این جملات دلنشین،چه حال خوشی به همه مان داده بود. حسی تازه.

چه برکتی دارد محبتی که منشأ آن محبت امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام است، ان شاءالله.

به نماز که ایستادم، راستش خود را وصله ی ناجور جمع می دیدم، معامله ای که برای من بردش حتمی ست و ...

از این توفیق الهی شکر کردم ... اللــــــــــــــه اکبــــــــر....


بعد از نماز، دور هم نشستیم و چند خطبه از نهج البلاغه را به نوبت خواندیم.سپس شهدای گمنام را به نیابت از همه شما زیارت کردیم و با جنس تازه تر و ماناتری از محبت، و با بار شیرینی از مسئولیت به خانه هایمان برگشتیم.


باشد که سال آینده،غدیری دیگر در نجف اشرف و با جمع بزرگتری دست در دست یکدیگر دهیم و زمزمه کنیم، الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابیطالب علیه السلام ...

نظرات  (۹)

کاش در این عهد هایی که می بندیم اول از همه از خدا بخواهیم ما را از شیعیان واقعی ایشان قرار دهد...و این فراتر از یک شعار است...و شیعه بودن در کلام چه سهل است و در عمل چه دشوار...
سلام. همیشه دوستت داشتم و بهت اعتقاد داشتم. اشتباه نکردی و الحمدالله که در صراط مستقیمی فاطمه خانم .التماس دعا.
پاسخ:
سلام علیکم؛
ارادتمندیم. 
ان شاءالله که خدا به دل شما و حسن ظن شما نگاه کنه و عاقبت مارو خیر رقم بزنه :)
حاجت روا باشید.
ما هم با یه گروه 9-10 نفره ، سه ساله که داریم این پیمان رو تو روز عید غدیر میبندیم البته یکی از بچه ها افطاری هم میده
پاسخ:
یعنی هر سال می خونید؟!!
مدت دار نیستا خواهر! یه بارم که بخونید، کفایت می کنه.دائمیه :)
البته که کارم از محکم کاری عیب نمیکنه مخصوصا که کار خیر باشه و هر سال افطارم داشته باشید ؛)
۰۶ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۲ ســــــــــادات

دلم با خواهرانم بود هرچند توفیق حضور و هم قدمی نبود..... :(

پاسخ:
بی لیاقتی از من بوده سیده خانم
ان شاءالله توفیق بشه ما با شما خواهرتر بشیم :)
خوشا به حال کسانی که تونستن چنین اشخاصی را توی زندگی شون پیدا کنن که بتونن باهاشون پیمان خواهری ببندن
امیدوارم واقعا بتونن برای هم خواهری کنن و گروه هاشون واقعا برای اسلام هم مفید باشه.
یا حداقل یک کار کوچولوی کوچولو  هنری دیگه انجام بدن !!!
منم خیلی دلم میخواهد با چند نفر که قصد جدی دارن چنین پیمانی ببندم تا همدیگر را توی راه دست یاری بدهیم!
پاسخ:
سپاسگزاریم
بله به حمدالله خداوند دوستان و خواهران خیلی خوبی رو در زندگی ما قرار داده که یاد اون ها و حضورشون در خستگی های زندگی، مایه نشاط و روشنی چشم و دله.
ان شاءالله خداوند نصیب شما هم بکنه
التماس دعا
بدون شرح :-)
:) نه دیگه ...  یه خواهر نه  ... الان من 2 تا خواهر دارم با اون همه مسئولیت سنگینی که زحمت کشیدی و نوشتی ....
حالا سال دیگه میشن 3 تا ... خدا بیشترش کنه  :)
پاسخ:
الهی آمین
خدا زیاد کنه ان شاءالله ؛)
خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم خوشا به حالتون سالهاست که در غربت باتقدیر تنهایی قرین و همنشینم به تو می گویم آقا...به تو که شاهد لحظه لحظه آنات غریبانه ام بوده وهستی...دوست و جلیس و همنشین خوب از جنس خواهران آسمانی نصیبم کن که سخت تنها و بی همزبانم....اگر چه با بودن ستاره ی پر نوری چون تو  در پی نور رفتن جفاست...
چقدر قشنگ .. ما که اون روزای حوزه رو ندیدیم ولی واقعا دیدن داشته .. عاقبت جبهه ی هنرجوییمون با تمام ریزش ها و رویش هایی که از آغاز تا به حال داشته و از این به بعد خواهد داشت به خیر انشاءالله ..
عاقبت جمعمون به زمینه سازی ظهور و یاری حضرت انشاءالله ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی