باحور

سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر!

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۵ ب.ظ

دکتر مجید شاه حسینی در آخرین محفل سینما انقلاب:

 

 

متن کامل سخنرانی دکتر شاه حسینی که در پنجمین هم اندیشی سینما انقلاب و در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ در سالن سوره حوزه هنری ایراد شد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

عرض خیر مقدم دارم خدمت دوستان و همچنین آرزوی حسن ختام برای نشستی که طی روزهای گذشته دوستان زحمت برگزاری آن را کشیده‌ اند. خدمت دوستان جدیدی که در محفل سینماانقلاب به جمع دوستان ما افزوده شده و بنده توفیق دارم در این جلسه محضرشان را درک کنم، خیرمقدم و سلام مجدد عرض کنم.

ان‌شاءالله دقایقی را که در کنار هم می‌گذرانیم، جزو دقایق بابرکت عمر باشد. ان‌شاءالله که خداوند در این جلسه توفیق نیت خالص، عمل صالح، علم نافع به همه‌ی ما عطا کند.

بنده به اختصار تحلیل خودم را از آن چیزی که طی این دهه شاهد بودم تقدیم محضر دوستان می‌کنم. ان‌شاءالله کهمفید باشد.

مخاطب بنده عزیزانی هستند که امروز در این جلسه حضور دارند،چون معمولاً سیاق دقیق و سنجیده‌ای در انعکاس مطالب جلسات فرهنگی در کشور ما رایج نیست، بنده همیشه دیدم که حتی بخشی از آنچه که در یک جلسه مثل این نشست در رسانه‌ها منعکس می‌شود، آن‌قدر دقیق نیست که قابل استفاده باشد و حالا بسته به دانش و دقت عزیزانی که این مطالب را منعکس می‌کنند، می‌تواندآن‌‌همه تغییر کند که خیلی دیگر. لاجرم فکر می‌کنم مخاطب امشب شما عزیزانی هستید که قبول زحمت فرموده و اینجا تشریف دارید.

دربارهجشنواره‌ی فجر، اجازه می‌خواهم که با کلیدواژه‌ای که مقام معظم رهبری برای ما در زمینه‌ی سینما تعریف کرده‌اند آغاز کنم؛ این‌که سینما می‌تواند از ارکان تمدن‌ساز کشور باشد، یعنی ما در این حد باید از سینما مطالبه داشته باشیم. نکته‌ی دومی که باز از محضر ایشان مدد می‌گیرم، آخرین صحبتی است که از این منظر خطاب به گروهی از جوانان انقلابی کشورمان ارائه فرمودند؛ این‌که امروز ایشان به تنوع و تکثر گرایش‌های سیاسی چندان قائل نیستند.بلکه معتقدند که جریان‌های موجود در دو گروه وفادار به انقلاب و مخالف انقلاب قابل طبقه‌بندی است، یعنی این‌که ما الآن نمی‌توانیم خیلی درگیر جملات و طبقه‌بندی‌های سیاسی‌ای بشویم که گروه‌ها، احزاب و جمعیت‌های سیاسی خود را متصف به آن کرده و سعی می‌کنند خود را با آن معرفی کنند. در موقعیت فعلی نظام جمهوری اسلامی ایران، آدم‌هایی داریم با دو تفاوت و با دو تعریف؛ یا انقلاب اسلامی ایران را قبول دارند و متعهد و ملتزم به آن هستند، یا خیر.

به دلیل این تعریف منظر بندهدر ورود به بحث امشب نیزاین‌گونه خواهد بود. یعنی ما منطقاً می‌توانیم در شرایط فعلی کشورمان دوگونه سینما داشته باشیم: سینمای وفادار و باورمند به ارزش‌های انقلاب اسلامی ایران و سینمایی که چنین باوری ندارد و حتی وظیفه‌ی خود را ستیز با ارزش‌های بنیادین انقلاب اسلامی ایران می‌داند. فعلاً در صدد اثبات یا نفی این‌که چنین مصادیقی داشته یا نداشته‌ایم نیستم، برای همین می‌گویم که منظر ما می‌تواند این باشد که میزان وفاداری،‌ تعهد و بیعت سینما با انقلاب را در سالگرد انقلاب اسلامی ایران بررسی کنیم. موضوعی که معمولاً در جشنواره‌ی فجر مغفول واقع می‌شود.

برای امثال بنده که از مدت‌ها قبل آن را دنبال می‌کنیم و خصوصاً تجربه‌ی برگزاری‌ جشنواره فیلم فجررا در سال‌هایی داشته‌ایم،این اتفاق مسئله مهمی است و معانی خاص خود را دارد. امسال به دلایلی پیش‌فرض من از مدت‌ها قبل این بود که احتمالاً باید فیلم‌هایی بهتر از سال گذشته در جشنواره‌ی امسال ببینیم در مورد برخی از فیلم‌ها اطلاعاتی به گوشم می‌رسید که می‌گفت امسال چند فیلم؛ با موضوع انقلاب اسلامی ایران، دفاع مقدس، و ارزش‌هایی که برای ما در این زمینه مطرح است از منظر وفاداری به انقلاب و اصول انقلاب اسلامی ایران خواهیم داشت که فیلم‌های ارزشمندی خواهند بود. اما به جشنواره که نزدیک شدیم، قدری این پیش‌فرض تغییر پیدا کرد.

از نحوه دعوت به جشنواره احساس می‎شد کهگویا گروهی قرار نیست برخی، فیلم‌های جشنواره‌ را ببینند ودیدیم مخاطب جشنواره امسال‌، خیلی خاص تعریف می‌شود.در پیش‌فروش بلیت‌های جشنواره‌ که فکر می‌کنم اکثرتان تجربه کردید ظرف یک ساعت اتفاق عجیبی افتاد و ادعا شد که تمام بلیت‌ها فروخته شد. این برای کسی که تجربه‌ی برگزاری فجر را دارد، کمی عجیب است. مگر می‌شود؟ از دقت‌هایی که درباره‌ی برج میلاد و پردیس ملت و جاهای دیگر شده بود، احساس می‌شد که قدری در زمینه‌ی مخاطب جشنواره محافظه‌کاری‌هایی صورت می‌گیرد، یعنی افراد خاصی مخاطب جشنواره هستند و افرادی نیستند.

تدریجاً حس کردم به چه دلایلی قرار بوده که مخاطب جشنواره‌ خاص باشد، خصوصاً در سالن‌هایی که خیلی از صندلی‌ها خالی بود و کاملاً معلوم بود که بلیتی برای آن فروخته نشده است. بلیت‌ها برای افراد خاصی ارسال شده است. در برخی سالن‌ها از جمله در پردیس مردمی جشنواره‌ حتی فروش گیشه وجود نداشت و این صندلی‌های خالی تا پایان کاملاً احساس می‌شد. برای چه این تذکر را دادم؟ از این جهت که وقتی یک جشنواره‌‌ ملی است، مخاطب آن هم باید ملی باشد. منطقاً وقتی احساس می‌کنید که در این زمینه محدودیت‌هایی قائل می‌شویم، پس بنا به مصالحی بوده است.

در مورد موضوعات اصلی قرار شد دو منظر موافقت با مبانی و اصول انقلاب اسلامی ایران و یا احیاناً اگر عدم همراهی یا مؤانستی هست، از این منظر بررسی کنیم.

ره‌گفت‌های اصلی انقلاب اسلامی ایران امروز برای جهان چیست؟

اصولاً هر انقلابی آرمانی دارد که آنرا در رسانه‌های خود متجلی کرده و حرفی دارد که آن را با صدای بلند برای جهانیان می‌گوید. سینمای انقلاب منطقا باید گزاره‌ای در شأن پیام و ارزش‌های این انقلاب داشته باشد. حتماً اینجا کسانی هستند، تعریض‌هایی می‌زنند و صحبت‌ از سینما ایدئولوژیک خواهند کرد. از تجربه‌های ناموفق کشورهای دیگر سخن خواهند گفت که آنها هم می‌خواستند سینمای انقلابی داشته باشند و به سینمای ایدئولوژیک رسیدند. در پاسخ باید گفت کشورهایی که به این‌که سینمای انقلابی و به‌زعم برخی تحلیلگران سینمای ایدئولوژیک داشته‌اند،متهم می‌شوند، امروز بخش عمده‌ای از تاریخ سینمای دنیا را به خود اختصاص داده‌اند. یعنی همان سینمایی که مثلاً در اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی شکل می‌گیرد.

شاید نظر عزیزانی این است که اگر سینمایی بخواهد خیلی با اصول ایدئولوژیک یک انقلاب سازگاری داشته باشد، از ارزش هنری‌اش کاسته خواهد شد.آن‌ها باید پاسخ بدهند که چگونه دهه‌ی بیست یکی از طلایی‌ترین دهه‌ها در تاریخ سینمای شوروی است، و فیلم‌های آن هنوز در کلاس‌های سینما تدریس می‌شود؟

پس حق یک انقلاب این است که از سینما توقع رسانه‌ای داشته باشد، خصوصاً اگر یک انقلاب دینی باشد، نه یک انقلاب ایدئولوژیک. فرهیختگانی که در محضرشان هستم حتما تفاوت ایدئولوژی و دین را می‌دانند و این‌که مرتبت دین کجاست؟ منطقاً می‌توان چنین ترازی را در نظر گرفت و چنین توقعی را از سینمای کشور داشت.

انقلابی که حرف جهانی دارد، برای مخاطبین خود چه می‌گوید؟ بیش و پیش از همه از آرمان‌هایش، از مسیری که تا امروز پیموده، از مشکلاتی که در این مسیر با آن مواجه شده، و از راه مواجهه با آن مشکلات سخن می‌گوید. این خیلی مهم است. این‌گونه می توانید بگویید چنین سینمایی می‌تواند تمدن‌ساز باشد.

اگر سینمای ما مقلد فلان کشور اروپایی شد و بین ادبیاتی از جنس رئالیسم قرن نوزدهمی فرانسه، بین رئالیسم بالزاک تا ناچورالیسم امیل زولا و یا از منظر سینمایی چیزی میان سینمای رئالیستی فرانسه تا نئورئالیسم ایتالیا محدود و محصور شد، اگر همه‌ی جولان‌ سینمای کشور ما در این حیطه‌ی محدود اتفاق بیفتد، قاعدتاًدیگر نمی‌تواند معانی بلند و آرمان‌های بلند یک انقلاب را به همراه داشته باشد.

آیا این توقعی است کهباید از خود سینماگران داشته باشیم؟ یا توقعی است که از مدیریت سینما باید داشته باشیم؟ چه کسی مسئول این کار است؟ این، بحث دیگری می‌طلبد، ولی ناگفته معلوم است که هدایت کلان سینما و ره‌گفت‌های فرهنگی آن وظیفه‌ای است که مدیریت سینما و مدیران فرهنگی کشور ما عهده‌دار هستند.

سؤال بعدی این است که مردم کشوری مسلمان و انقلابی که امروز به‌شدت مواجهه‌ی قدرت‌های خارجی را حس کرده و هجمه‌ی تحریم، آپارتاید هسته‌ای و انواع هجوم‌ها را از طریق نظام رسانه‌ای غرب احساس می‌کند، چهره‌‌شانبر روی پرده‌ی سینما چگونه چهره‌ای است؟ مردم کشور مسلمان و انقلابی چه تصویری از خود بر روی پرده‌ی این سینما می‌بینند؟

اگر همه‌ی سینما ما و هر چه که می‌بینیم یا عمده‌ی آن چیزی که می‌بینیم بخش پاتولوژی بشود،یعنی فیلم شامل افرادی دچار معضلات فراوان و انواع بزهکاری‌های اجتماعی، مبتلا به انواع ضعف‌های اخلاقی و شخصیتی و آرمانیهستند، اگر چهره‌ای از کشور خود داریم نشان می‌دهیم که در آن پیام انقلاب اسلامی ایران نباشد، حتی اگر بگوییم این بخشی از جامعه‌ی ما است، صفت تعمیم‌پذیری سینما آن را به تمام جامعه تسری خواهد داد.

این‌که سهم هر معضلی بر روی پرده‌ی سینما چقدر است و آحاد جامعه را چگونه می‌توان روی پرده‌ی سینما نشان داد، بحث تخصصی دیگری است، اما اگر برایند این تصاویرنسبت به جامعه مثبتنبود، جای سؤال جدی از سینما یک کشور انقلابی وجود دارد که این چه تصویری است که از مردم خود ارائه می‌دهی؟!

اگر نظام ارزشی مردم یک کشور بر روی پرده‌ی سینما همان نظام ارزشی‌ بود که در کشور‌های دیگر وجود دارد، یا قاطبه‌ی آن چیزی که سینما نشان می‌داد با آنچه که در سایر نقاط دنیا است، نظام ارزشییکسانی داشته باشد، آن‌وقت جا دارد بپرسیم که نسبت سینما با دو مفهوم انقلاب و ضدانقلاب چیست؟

اگر سیاست‌های کلانی مثل موضوع مهم جمعیت داشتیم که می دانیم امروز برای کشور ما یک تهدید ملی است، -تحدید جمعیت به یک تهدید ملی تبدیل می‌شود- و بزرگان و مصلحان و دانشمندان این کشور هم بر این امر صحه گذاشته‌اند؛ سینمای ما در چند فیلم سیاست‌های کاملاً ضدجمعیتی را پیشه کرد؟

این‌که فرزند مزاحم پیشرفت والدین است، از موضوع خطرناکی مثل سقط جنین خیلی راحت صحبت کرد، حتی روش‌های آن را به نحوی نشان داد، قبح‌زدایی کرد و رویکرد دینی را هم ضمن این‌که مطرح شد، مسخره کرد، یعنی به شیوه‌ی درست و دقیقی منظر دین را پیرامون یک امر قطعاً حرام نشان نداد، منطقاً جای سؤال از این سینما وجود دارد که وقتی برای کشور شما کاهش جمعیت به یک تهدید استراتژیک تبدیل شده، چرا در تعدادی از فیلم‌ها این رویکرد اینطور مغرضانه مطرح می‌شود؟ می‌دانید که به موضوعات خطیر یا نباید بپردازیم یا اگر پرداختیم حق آن موضوع باید ادا بشود. اما در برخی از فیلم های جشنواره به نظر می‌رسد کهدر برخی از فیلم‌ها بحث فرزندآوری تهدید محسوب می‌شود.

یا اینکه موضوع فقر و خانواده‌های فقیر در فیلم‌ها حدی از فراوانی را به خود اختصاص داد و نافی عزت‌نفسانسان فقیر بود، انسان فقیر را معتاد هم کردیم، او را به طبقات ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه کاملاً تبعیدش کردیم، همه‌ی آرمان‌های او را کشتیم و نهایتا او انسانی شد فرصت‌طلب و ظلم‌صفت که ولو با ضرب و زور چاقو و زورگیری می‌خواهد حق خود را بگیرد. خب فقیر را به شیوه‌های دیگری هم می‌توان نشان داد.

منطقاً به نظر می‌رسد که چهره‌ی خاصی از جامعه را ارائه می‌کنیم. اگر این به فراوانی قابل اعتنایی از سینمای شما تبدیل شد، این دیگر چهره‌ی جامعه‌ی شماست. دقیق‌تر بگویم، چهره‌ی جامعه‌ی انقلابی شما نیست. حالا این‌که این‌ها در جامعه هست یا نیست، یا شیوه‌ی طرح آن چگونه است، بحث‌های تخصصی دیگری است که در سر کلاس‌های تحلیل سینما به آن می‌پردازیم.

اگر تعریف ما از رفاه و خانواده‌ای که حداقل‌های رفاه را دارد، طبقه‌ای شد کاملاً شهری، زن و مرد هر دو شاغل، ضمن این‌کهادعا می‌شود مشکل مالی هم دارند و گرفتاراند، ولی مثلاً سفر کیش هم باید بروند، تلویزیون منزل حتماً ال‌سی‌دی است، لباسی که می‌پوشند، خوراکی که دارند، شیوه‌ی زندگی به فقرا شباهتی ندارد، ولی اینها فقیرند، متناسب با توقع و تعریفی که از زندگی دارند، فقیر محسوب می‌شوند، یعنی اصلاً تعریف درستی از فقر و غنا بر روی پرده‌ی سینمای ما ارائه نشده.

اگر با وجود این‌که یکی از سیاست‌های جدی کشور شما اقتصاد مقاومتی است و به عنوان یکی از راه‌های برون‌رفت از معضلات اقتصادی کشور و برون‌رفت از تحریم‌های ظالمانه‌ای که بر کشور ما تحمیل شده مطرح می‌شود، آن‌وقت دیدیم مثلاً با این مفهوم روی پرده‌ی سینما شوخی می‌شود، نادیده گرفته می‌شود، خب اقتصاد مقاومتی، مدلی از روزه‌ی اعتقادی-سیاسی است، مدلی از دشواری خودخواسته و ارزش‌محوری است که کشوری بر خود روا می‌دارد تا فرزندان خود را در شرایط مناسب‌تری قرار بدهد. اگر دیدیم که با این شوخی شد، مورد تمسخر قرار گرفت و به خساست تعبیر شد، منطقاً حق موضوع ادا نشده و با یکی از سیاست‌های اصلی تعریف‌شده برای کشور شما و انقلاب اسلامی ایران شوخی شده است.

آن‌ وقت باید سؤال کرد که چرا؟! بالاخره این سینما قرار شد که در دهه‌‌ی فجر انقلاب اسلامی ایران از منظر موافقت با انقلاب یا مخالفت با اصول آن بررسی بشود، جای سؤال دارد، این منظری است و این سؤال کاملاً معقول است.

اگر دیدیم در یک انقلاب دینی که برای دنیا حرفی و آرمانی جهانی مطرح می‌کند، اصول اولیه‌ی حقوق اسلامی مورد خدشه‌ی جدی قرار می‌گیرد، -نه مورد سؤال، که خدشه مطرح می‌شود- مثلاًحکم قصاص یک بنیاد اعتقادی و قرآنی دارد و در کشور شما اعمال می‌شود. بسیاری از کشورهای دیگر هم در نظام حقوق خودشان، اصول و نظام ارزشی دارند که به هیچ‌وجه تغییری را در آن روا نمی‌دارند. ولی روی پرده‌ی سینمای شما که قرار است بازتاب درستی از سینمای انقلاب اسلامی ایران باشد، حکم قصاص در بیش از سه فیلم مورد هجمه‌ی ناجوانمردانه قرار می‌‌گیرد، جای سؤال است که چرا؟ اگر کسانی هستند که در اصل موضوع مثلاً با بنده تفاوت برداشتی دارند، خب این حق برای آن‌ها محفوظ، ولی کاملاً باید بتوانند اثبات کنند که آیا در این فیلم‌ها سؤال مطرح می‌شودیا آنچه که می‌بینیم یک خدشه‌ی یک‌سویه و کاملاً غیرمنصفانه در یکی از ضروریات دین است؟

اگر تدریجاً دیدیم که نوشیدن شراب در خانواده‌ی ایرانی بر روی پرده‌ی سینما به امری رایج تبدیل می‌شود، اگر دیدیم آنچه که خانواده‌ی ایرانی در تلویزیون نگاه می‌کند برنامه‌های ماهواره است، -تقریباً یک یا دو فیلم یادم می‌آید- و این حرف که شما برنامه‌ی تلویزیون جمهوری اسلامی ایران می‌بینید، بقیه دارند ماهواره تماشا می‌کنند، این قطعاً پیامی دارد، قطعاً حرفی گزنده در مورد اصل انقلاب اسلامی ایران مطرح می‌شود، این یک پیام جهانی دارد که آن‌طرف آبی‌ها خیلی راحت این پیام را درک می‌کنند. این‌که در خانه‌های ایرانی، مردم سیمای جمهوری اسلامی ایران نگاه نمی‌کنند، ادعای گزافی است، حتی فکر نمی‌کنم در خانه‌ی خود سینماگران این‌گونه باشد. بعد چطور می‌شود که روی پرده‌ی سینما همه دارند ماهواره نگاه می‌کنند؟ خب این هم توضیح می‌خواهد.

حتی اگر احیاناً جایی رادیو روشن است و پخش می‌شود، معمولاً دارد اخبار برجام می‌گوید. سال قبل معمولاً از سوءاستفاده در رانت‌خواری و ارقام کلان رانت‌خواری می‌گفت.

اگر تعریف نادرستی از خانواده‌ی ایرانی مطرح بشود ناظر به این‌که پدر یک تهدید است و این مساله روی پرده‌ی سینمای شما فراوانی قابل‌اعتنایی پیدا کرد، این پدیده حتماً یک بحث بسیار جدی‌ است. دختر گریزان از پدر عصبی‌مزاج و خطرناک برای جان فرزند، یا ناپدری متجاوزی که به فرزندخوانده‌ی خود نظر سوء دارد، نتیجه‌ی طبعی‌اش این می‌شود که دختر خانواده‌ از چنین پدری یا از چنین ناپدری‌ای باید به یک دوست‌پسر بامرام و بامعرفت پناه ببرد.

چطور می‌شود فضای خانواده را تهدید و دوستان خیابانی را فرصت نشان می‌دهیم، واقعاً این‌گونه است؟! تهدید‌ها در خانه متوجه جوانان ماست یا در خیابان؟ کار آماری کردید، یا بر مبنای چند مورد شنیده یا دیده داریم حکم کلی صادر می‌کنید؟ آیا خانواده واقعاً فضایش تهدید است؟ آیا دوستی‌های خیابانی و بی‌ضابطه و ولنگار فرصت است؟ محل امن است؟ این‌گونه است که باید از یک محرم به یک نامحرم پناه برد؟ اصلاً جایگاه حریم‌ها کجاست؟ این سؤال جدی‌ای است که ما از منظر سینمای انقلاب، و ارزش‌های مورد قبول انقلاب اسلامی ایران حق داریم از سینما بپرسیم.

تا اینجا فقط سؤال است. ما نه حکم دادیم، نه حکم اجرا کردیم و نه حکم صادر کردیم. ما اینجا سؤال کردیم، اما به نظر می‌رسدرویپرده‌ی سینما این حکم صادر می‌شود. تعمیم‌پذیری امور روی پرده‌ی سینما بسیار جدی و بی‌رحمانه است. شما ظاهراً دارید یک خانواده را نقد می‌کنید، ولی وقتی که از ابتدا تا انتهای فیلم‌تان دوربین شما فقط در فضای آن خانواده می‌گردد، این نماینده تمام جامعه است و شما دارید جامعه را در قالب نمادین نشان می‌دهید، این خیلی اصل پیچیده‌ای نیست.

مهم این است که بدانیم اگر وارد توضیح یک معضل اجتماعی می‌شویم، چگونه می خواهیم از آن بیرون بیاییم. اگر حریمی را می‌شکنیم، به کدام مصلحت برتر است و اصلاً مجاز به شکستن آن حریم هستیم یا نه. اگر پزشک حاذقی پوست بدنی را پاره می‌کند و به حریم بدن وارد می‌شود، با کدام دانش و مصلحت برتر این کار را می‌کند و برای کدام نتیجه‌ی بهتر است؟ با معضلات اجتماعی نمی‌توان تفریح کرد. با بزه‌های اجتماعی نمی‌توان عکس یادگاری گرفت. دقیقاً باید بدانیم که هدف ما از ورود به این مباحث چیست.

وقتی که در فیلم‌های ما روابط میان زن و شوهر این‌طور آشفته و به‌هم‌ریخته است، طلاق به امری طبیعی تبدیل شده است، مردان خانواده یا نیستند یا اگر هستند بی‌کفایت‌اند. همه عصبانی‌مزاج و بدبین‌ اند که درواقع به نوعی فقط حقوق شریک زندگی خود را تضییع می‌کنند. وقتی که غیرت به عنوان یک امر درست و معقول بر روی پرده‌ی سینما به صورت پارانویا و بدبینی روانی نشان داده می‌شود و انسان غیور یک بیمار روانی که فقط به شریک زندگی خود شک دارد و به نوعی زندگی را بر خود و او تلخ می‌کند، به نمایش در می‌آید، با این تصاویر ما یک تعریف عمومی به جامعه می‌دهیم.

حالا مصادیق بسیار است و بنده چون نمی‌خواهم به فیلم‌ها اشاره کنم، باید به مسائل دیگری بپردازم که بیانش حتی در یک فضای تخصصی مثل اینجا برایم راحت نیست.

وقتی که در سینمای ما شوخی‌های اروتیک به اموری جدی تبدیل می‌شود و مخاطب در یک فیلم به انبوهی از دلالت‌های جنسی و شبه‌فرویدی می‌خندد و اصلاً این به عامل طنز تبدیل می‌شود، خانواده برای کودکی که مثلا درون سالن نشسته است، چه توضیحی دارد؟! آیا جشنواره‌ی فجر به عنوان جشنواره‌ی انقلاب اسلامی ایران ریتینگ سنی دارد؟ آیا خانواده‌ها از فیلم چیزی می‌دانند؟ آیا تیزری قبل از آن پخش شده؟ آیا استندی در کنار در سالن گذاشته اند که تماشای فیلم را به گروه خاصی توصیه کند؟ خب خانواده باید چه توضیحی به بچه‌اش بدهد که الآن این‌ها به چه چیز خندیدند و اگر موضوع به حدی از وقاحت می‌رسد که حتی شما در یک جلسه‌‌ی تخصصی برخی از مصادیق آن را مطرح نمی‌کنید، آن‌وقت راجع‌به این فیلم باید چه قضاوتی کرد؟!

گروهی‌هم در بسیاری از سالن‌ها به ‌شیوه‌ی یونان باستان حضور دارند و با خنده‌ روی جملات خاص و نیش‌دار و دوپهلوی جنسی و کف‌زدن‌ها و تشویق‌ها، آن موضوع را پررنگ می‌کنند؛ اینجا یعنی دارند می‌گویند «آقا مطلب را گرفتی یا نه؟ این شوخی جنسی بود، از نوع رکیک آن هم بود».

اگر یک امر در یک یا دو فیلم باشد، این را به روحیه‌ی بیمار صاحب آن اثر نسبت می‌دهیم، ولی اگر امر شایعی شد، حتماً جای سؤال دارد که جایگاه اخلاق کجاست؟نسبت سینما با اخلاق کجاست؟ مامفتخریم به این‌که حتی در دوره‌ی دفاع مقدس هم اخلاقی جنگیده‌ایم، در عرصه‌ای مثل سینما حتماً زیر پا گذاشتن حریم‌های اخلاقی، ارزش محسوب نمی‌شود و از جایی که به عنوان یک ویروس شایع می‌شود، باید برایش تدبیری اندیشید.

وقتی که سوءاستفاده از کودکان یا مفهوم Child abuse، فضای ناامن جامعه و خانواده برای کودک، برای زنان و برای بالاخره اقلیت‌های آسیب‌پذیر جامعه به امری شایعرویپرده‌ی سینما تبدیل شود، منطقاً شما این پیام را به جهان می‌دهید که جامعه‌ی من، جامعه‌ای ناامن است و شما به عنوان انقلابی که چند دهه از آن می گذرد، تعمیمی از جامعه‌ی خود دادید که چهره‌ی اصلی‌اش این است.

وقتی انقلابی اتفاق می‌افتد، قاعدتاً نظامی را کنار می‌گذارد و نظام جدیدی بر سر کار می‌آید. نقد منصفانه‌ی نظام قبلی، خصوصاً وقتی که بعد از دو یا سه دهه از آن انقلاب، نسل‌های جوانی می‌آیند که دیگر رژیم سابق را به یاد نمی‌آورند، قطعاً می‌تواند مفید باشد. نقد عالمانه، منصفانه، دقیق و مشخص. اما اگر دیدیم که به نوعی فضای قبل وقوع انقلاب به شیوه‌ای نوستالژیک مطرح می‌شود، یا حتی از گروه‌های غیرقابل ‌دفاع آن نظام گذشته اعاده‌ی حیثیت می‌شود، باید فکر کنیم که این قطعاً در مسیر سیاست‌های انقلاب نیست. مثلاً در نظام گذشته شما پزشک دارید، پرستار دارید، انواع مشاغل را دارید، سیستم امنیتی هم دارید. پدیده‌ی زشتی به نام ساواک هم دارید. ساواک پدیده‌ای است که وقتی بقایای رژیم سلطنتی از کشور گریخته در مورد آن می‌خواهند اظهارنظر کنند، خیلی بااحتیاط نظر می‌دهند.

اینجا استثنائاً از یک کار برو‌ن‌مرزی بخواهم نام ببرم، کاری است به نام «من و ملکه». فیلمساز مخالف انقلاب به خارج‌گریخته‌ای رفته با بقایای خانواده‌ی سلطنتی از ایران گریخته مصاحبه‌هایی کرده است.به نظر آن‌ها راجع‌به ساواک رجوع کنید، ببینید نظر خودشان راجع‌ به آن چیست. ما نمی‌توانیم حالا تعریف جدیدی از ساواک روی پرده‌ی سینمای خود نشان بدهیم یا مثلاً جنسی از ساواکی را نشان بدهیم و بگوییم خیلی خدوم بوده، خیلی خدمت کرده، خیلی انسان مثبتی بوده. منطقاً شما دارید یک تعریف جدید ارائه می‌کنید که بابت این تعریف جدیدتان باید دلایل کاملاً‌ معقول و منطقی داشته باشید، و ارائه کنید که چرا دارد این اتفاق می‌افتد؟

مصادیقی که یادآوری کرده بودم خیلی زیاد است و شاید خارج از حوصله‌ی این جمع باشد. همه‌ی نکات را از منظر دو تعریف گفتیم: سینمای انقلاب، سینمای مخالف موازین انقلاب و از این منظر هم بررسی می‌کردیم. خب از همه‌ی این جهات باید فکر کنیم که برخی از این‌ فیلم‌ها نمره نمی‌آورند، لااقل نمره‌ی قبولی نمی‌آورند. همه‌ی فیلم‌ها اینطوراند؟ نه، عرض کردم بالاخره فیلم‌هایی هم در جشنوارهداریم که سوژه‌ی آن‌هادفاع مقدس است، وقایع قبل یا پس از انقلاب است، و این چند مورد بالاخره فیلم‌هایی است که در همین سالن هم نمایش داده شد، دوستانی هم در موردش بحث کردند، نمی‌خواهیم بگوییم کارهای بی‌نقص و خطایی هستند، ولی از منظر سینمای انقلاب قاعدتاً نمره‌ی قبولی می‌آورند.

باز جای سؤال دارد که چه تعداد از این آثار محصول مدیریت دولتی سینما هستند؟ چندتا از این آثار را مدیریت مدیران دولتی سینما درواقع پدید آورده‌ است؟ بله، آخر همه‌ی فیلم‌ها معمولاً از مدیران تشکر می‌کنند، چون باید مجوزی بدهند، امضایی بدهند.از همت ویژه، اهتمام ویژه و سرمایه‌گذاری برای تولید این آثار صحبت می‌کنم و این‌که چه میزان مدیریت ما مصروف شد تا این‌گونه آثار اختصاصاً برای مفهوم سینمای انقلاب اسلامی ایران شکل بگیرد.

سؤال، وظیفه‌ی سینما چیست؟ آیا در شرایط فعلی آنچه که از جامعه‌ی خود نشان می‌دهیم بر روی پرده‌ی سینما باید ضرورتاً درست باشد؟ بهشت برین قرار است نشان بدهیم؟ چنین توقعی وجود ندارد از سینما، آن هم این سینما، اما واقعیت این است، وقتی تمام دنیا دارد انقلاب شما را به شیوه‌ی دیگری ترسیم می‌کند، شما یا سینمای شما هم وظیفه ندارد با همین تصویر رایج هم‌داستانی کند و همین تصویر کلیشه‌ای را از خود به جشنواره‌های خارجی بازتاب بدهد و به اسم این‌که جایزه‌ای از آن‌ها می‌ستانم، چهره‌ای تحریف‌شده از کشور را نشان بدهد.

اگر کسی مدعی آسیب‌شناسی است، چند شرط باید داشته باشد که به نظر می‌رسد سینمای ما در شرایط فعلی واجد این شروط نباشد. این‌که این شروط چیست، خب قاعدتاً اول تخصص و دانش کافی نسبت‌ به معضلات اجتماعی و آسیب‌های اجتماعی و شناخت کافی از طبقات جامعه است و دیگری بی‌طمعی نسبت‌‌به این پدیده است. اگر قرار شد که فیلمی که مدعی آسیب‌شناسی درست اجتماعی است، مثلاً هدف اصلی‌اش جایزه‌گرفتن از فلان جشنواره‌ی خارجی باشد، دیگر نمی‌توانیم بگوییم فیلمی است که کاملاً منصفانه راجع‌به کشوری ساخته می شود. بعد اینکه حتماً ارائه‌ی راه‌حل، بخشی از این پدیده است. کسانی که مدعی هستند ما فقط تخصصمان این است که آسیب یا آسیب‌هایی را به شیوه‌ی تغلیظ ‌شده نشان بدهیم و بقیه‌اش به ما ربطی ندارد، قاعدتاً در بخشی از نظام استدلالی خود دچار خدشه‌ی جدی هستند؛ اصلاً سینما تعریفش این نیست که به حیطه‌هایی بپردازد که پاسخ درستی برای آن نمی‌داند. همه‌ی اموربه این خلاصه شده است که ما جهت اطلاع مسئولین فیلم می‌سازیم. مگر مخاطب سینما مسئولین‌اند؟ مخاطب سینما مردم‌اند.

عرض کردم گاهی اوقات پرداختن ما به مسائل اجتماعی در شرایطی که دانش، تخصص، نیت صحیح و شرایط زمانی و مکانی درست و نتیجه‌ی قابل‌قبول را لحاظ نمی‌کنیم، از سه جهت غیر معقول، غیر مشروع و غیرعلمی است. غیرمعقول و مشروعش را توضیح دادم، چرا غیرعلمی است؟

امروزه ما علمی به نامNeuro-Linguistic Programmingداریم که خیلی‌ها آن را با نام NLP می‌شناسند. NLP چیست؟ در مواجهه با انسان‌های دچار آسیب و ضعف‌های جدی شخصیتی، می‌گویند که بر اساس الگوی NLP‌ شما وجوه مثبت او را باید به خودش یادآوری کنید و هر داده‌ی منفی، تنها اراده‌ی اورا در مواجهه با پدیده ضعیف‌تر خواهد کرد. چگونه است که در مورد افراد این قاعده را لحاظ می‌کنیم، اما اگر به یک جامعه وارید شدیم و زیرگروهی از یک جامعه که می‌تواند بسیار گروه محدودی باشد، یک صفت نادرستی دارد، آسیبی دارد، چطور مثلاً ما فکر می‌کنیم با نشان‌دادن و تغلیظ عیوب می‌توانیم آن عیب را در جامعه درمان کنیم؟!  اتفاقاً در یکی از فیلم‌های جشنواره بود که موضوع آن اعتیاد بود، چطور در مورد افراد مراقبیم که اگر کسی معتاد است و در اراده‌ی او خللی وارد شده، برای مواجهه با مشکل و درمان او، باید اراده‌ی او را تقویت کنید، مدام بر ضعف او تأکید نکنید. قاعدتاً در اینجا هم باید بتوانید با تأکید بر صفات مثبت، صفات ملی صحیح، صفات ایمانی و دینی صحیحی که در یک قوم وجود دارد، مشکلی را با این فرض که در جامعه وجود دارد، درمان کنید.

سینمای ما از قبل انقلاب تا امروز راجع‌به اعتیاد فیلم می‌سازد. مصادیقش بی‌شماراند. آیا صرف پرداختن ناشیانه به یک موضوع به معنای درمان آن است؟ ماجرا وقتی تاسف‌انگیزتر می‌شود که ما عیوبی را که لااقل در حد طرح آن در جامعه، موجود نیست به آن نسبت می‌دهیم، این دیگر تهمت به جامعه است. اگر دلالت‌هایی ناظر به همجنس‌خواهی در حالی‌که در واقعیت جامعه به آن شیوه‌ای که فیلم مدعی می‌شود وجود نداشت، به وفور روی پرده‌ی سینمای کشوری یافت شد، حتماً نقص فیلم است. اگر صفاتی را به مردم کشورمان نشان دادیم که فراوانی قابل‌اعتنایی را روی پرده‌ی سینما به خود اختصاص داد و خواسته یا ناخواسته تعمیم‌پذیری حاصل شد، آن‌وقت قاعدتاًداریم به جامعه‌ی خود تهمت می‌زنیم.

منطقاً می‌بینیم که دیگران در مورد کشور ما چگونه فیلم می‌سازند. حتماً محصول این نگاه، سینمای محافظه‌کارانه نخواهد بود، اما ورود به مشکلات اجتماعی صلاحیتی، جدیت و تخصصی می‌طلبد که به نظر می‌رسد در این سطح از سینما فعلاً شاهد آن نیستیم.

عرض آخر حقوق مردم و مخاطب است. اگر در کشوری شما همه‌ی حق را به سینماگران دادید و گفتید او چون هنرمند است، هر چه که خواست بسازد و منطقاً او تمام‌حق است، تکلیف چیست؟ تکلیف مخاطباین است که بنشیند آثار او را ببیند. گاهی‌وقت‌ها که مخاطب فیلمی را نمی‌بینید، او را شماتت می‌کنیم، که چرا فرهنگ فیلم‌دیدن در جامعه‌ی ما اینطوری است، یا آن حدی که مطلوب سینماگران است اتفاق نمی‌افتد.

حق مردم کجاست؟ ما حق یک‌طرفه نداریم. اگر سینماگر حقوقی دارد، این حقوق به واسطه‌ی تکلیفی که پذیرفته به او تعلق گرفته است. همه‌جای دنیا در کشورهای مختلف با اصول ارزشی و اجتماعی‌ای که دارند، برای مخاطب حقوقی قائل‌اند. کمترین این حقوق، نظام حداقلی ممیزی یا ریتینگ فیلم است. آیا در کشور ما این حداقل وجود دارد؟ ضمن این‌کهکشوری که آرمان دینی و جهانی دارد، حتماً سطح توقع آن حداکثری است و به حداقل‌ها بسنده نمی‌کند، منطقاً حقوق مردم کجای این سینما است؟

برخی از صحنه‌هایی که در سینمای ما نشان داده می‌شود، از جنس خشونت، تزریق مواد مخدر، صحنه‌های عجیب و غریب اعدام و مجازات و غیره، در حدی است که در سالن‌های فجر شاهد هستیم که حال بعضی‌ها بد می‌شود. بنده شاهد بودم که بزرگسالانی به‌واسطه‌ی برخی از صحنه‌هایی که امسال در جشنواره دیدیم،حالشان بد شد و از سالن بیرون برده شدند. تکلیف کودکان چیست؟! ما حقوق حداقلی مخاطب را در این سینما به رسمیت می‌شناسیم؟!

یک سؤال دیگر اینکه اگر برخی از آسیب‌هایی که سینماگر محترم ما به جامعه‌ی خود نسبت می‌دهد، کسانی به جامعه‌ی سینماگران نسبت بدهند، آیا اعتراضات سینماگران را شاهد نخواهیم بود؟ بسیار دیدیم سینماگری، کارگردانی، بازیگری، به دلیلی زبان به انتقاد از صنف خود گشوده، بایکوت و حمله به او و گذاشتن فیلم‌های شخصی او در فضای اجتماعی و غیره، از نتایج ناگزیر این است. چگونه می‌شود که در یه فضای صنفی که حمیت صنفی درحدی است که عضوی از اعضای آن نمی‌تواند انتقادی داشته باشد که از نظر اعضای محترم آن صنف اعتقادی غیرمنصفانه است که چه بسا منصفانه هم باشد، آن‌‌وقت سینماگر می‌تواند نسبت به کل جامعه چنین رویکردی داشته باشد؟ چیزهایی را به‌ مراتب تلخ‌تر و سنگین‌تر به جامعه نسبت بدهد و بعد طلب جایزه کند. بعد یک‌بار دیگر این اثر را بردارد و در جشنواره‌های خارجی بگردد و جایزه بگیرد. این‌همه حق از کجا آمده؟ زمینه‌ی پیدایش چنین حقی کدام تکلیف است؟ این بسیار مهم است که بدانیم هر حقی ناظر به تکلیفی است. ظاهراً حقوق مردم در کالاهایی که به جسم آن‌ها درواقع محدود می‌شود به رسمیت شناخته شده. سازمان استانداردی داریم که متکفل حقوق مادی مصرف‌کنندگان است. متکفل حقوق معنوی بیننده‌ی ایرانی در مواجهه با پدیده‌ای به نام سینما کیست و کجاست؟

سؤالی که می‌پرسیم سؤالی کاملاً کلی است و می‌تواند در سال‌های مختلفی زمینه‌ی طرح داشته باشد، اما اگر در دوره‌ای مدیران ما اصرار داشتند که مدام از حقوق سینما بگویند، مدام از سینمای اجتماعی‌ دم بزنند که واجد این صفاتی بود که برشمردم، منطقاً از آن مدیران می‌توان این سؤال را پرسید که با این‌همه حقی که برای سینما قائلید، حق مخاطب شما کجاست؟ حق یک جامعه‌ی انقلابی کجاست؟ حق یک سینمایی که باید در شأن این جامعه باشد کجاست و کدام تکلیف بر او تعلق می‌گیرد به واسطه‌ی این حق؟

به نظر می‌رسد در نهایت دقتی که داشتم تا از اثر خاصی نام نبرم و پدیده‌ها را برشمارم، اصل حرف بنده درمورد جشنواره‌ی فجر درحدی بود که حالا اصل عرایض بنده گفته شده باشد. این حرف نه حرف دیروز و امروز است و نه فرد خاصی مخاطب آن. مخاطب اصلی عرایض بنده جامعه‌ی سینمایی کشور است و از آن‌ها مهم‌تر، مردم مسلمان و مظلوم یک کشور انقلابی که برای دنیا حرفی برای گفتن دارد. ما نمی توانیم بیاییم مردم را شماتت کنیم که چرا فیلم نمی‌بینند و چرخه‌ی اقتصادی کشور یا چرخه‌ی اقتصادی سینمای کشور نمی‌گردد. وقتی مردم روی پرده‌ی سینما چهره‌ی محترمی ندارند، لااقل گروه‌های وسیعی از مردم که شیوه‌ی زندگی‌شان شبیه شیوه‌ی زیست سینماگران ما نیست، روی پرده‌ی سینما چهره‌ی محترمی ندارند، خب چرا باید به تماشای چنین فیلمی بروند؟! وقتی آرمان‌های اصیل انقلاب اسلامی ایران روی پرده‌ی سینمای ما، نه در همه‌ی فیلم‌ها، ولی در تعداد قابل اعتنایی از آن‌ها محترم نیست، چرا باید این سینما مورد توجه مخاطبان ما باشد؟!

بالاخره جشنواره برگزار می‌شود و می‌رود، در یادها نمی‌ماند که چه کسی جایزه گرفت، مگر برای خواصی که اخبار سینما را خیلی دقیق دنبال می‌کنند. آنچه که تا سال‌ها می‌ماند خود فیلم‌ها هستندو تصویری معوج، تصویری تابانده‌شده در آینه‌ی کوژ یا کاو از یک جامعه، اینها همیشه می‌مانند.

مدیرانی که به هر دلیلی که مصلحت دانسته چنین فیلمی ساخته بشود می‌روند، سینماگران می‌روند، فیلم‌ها می‌مانند، و برای همیشه تصاویری از آن جامعه هستند که اگر کسی بخواهد راجع‌به آن تحقیقی داشته باشد، راجع‌به یک جامعه‌ی انقلابی، راجع‌به انقلاب اسلامی ایران پژوهشی داشته باشد، چاره‌ای ندارد که به این فیلم‌ها رجوع کند. یادمان باشد که کدام تصاویر را به عنوان چهره‌ی انقلاب اسلامی ایران برای جهانیان نشان می‌دهیم.

منظرمن منظر کاملاً کلاسیک و آموزشی بود. فکر می‌کردم با دوستانی در این جلسه طرف‌گفت‌وگو هستم که قاعدتاً منظرشان به سینما، منظری متعالی و محتوامحور است. یک‌وقت‌ کسانی می‌خواهند در یک جمع صنفی یا برای صنوفی که حالا مسائل صنفی اولویت اولشان هست صحبت کنند، پس لابد آن‌ها لحن دیگری اختیار کرده  و به شیوه‌ی دیگری استدلال خواهند کرد. شاید اصلاً این منظر را به رسمیت نشناسند. فعلاً به نظر می‌رسد که در کشور ما بنا به مصلحت‌اندیشی بزرگان، مهم‌ترین اولویت، اولویت تعیین تکلیف با دو اصل انقلابی‌بودن و ضدانقلاب‌بودن است، ضدانقلاب‌ را کاملاً از منظر تخصصی و فرهنگی‌اش مطرح می‌کنم.

اگر این نکاتی که کاملاً بر اساس آنچه که در جشنواره دیده بودیم بیان شد، -یعنی ناظر به سی و چند فیلمی که بنده حالا به‌فراخور حال در جشنواره دیدم- نه پاسخی به همه‌ی سؤالات، بلکه حتی طرح سؤال جدیدی در این عرصه در ذهن دوستان محترم و مخاطبین این برنامه باشد، بنده فکر می‌کنم به هدف خود رسیده‌ام و ان‌شاءالله که بخشی از پاسخ‌ها هم در عرایض بنده منعکس بوده باشد.

اگر به هر دلیل کسی فکر کرد که در مورد سینمای ایران یا بخشی از سینمای ایران مثلاً قدری در این تحلیل انصاف لازم رعایت نشده که بنده سعی کردم این‌گونه نباشد، خب قاعدتاً صنف محترم سینما این توجه را داشته باشد که چنین حمیتی و چنین انتظاری را در مورد کل جامعه داشته باشد. نکند در فیلم‌هایی که می‌سازیم، در مورد کل جامعه داریم بی‌انصافی می‌کنیم.

سؤال خواهر گرامی در مورد انفعال جریان فرهنگی انقلاب و عدم عملگرایی و صرف منتقدبودن این جریان…

پاسخ دکتر شاه‌حسینی:

خب اطمینان‌تان را نافذ نمی‌دانم، این‌که مطمئنید کسانی که این گفتمان را دارند، فقط حرف‌ زدند و لابد فیلمسازی بلد نبودند، نه.در همین جشنواره ما فیلمی داشتیم که یکی از هنرجویان حوزه ساخت.در بخش مستند بود. خیر، این‌طور نیست که شما تصور کنید کسانی که گفتمان‌شان این است…

بنده که بالاخره دستی به اجرا داشتم، هیچ. اینکه آن اجرا نمره‌اش چند می‌شود، دیگران نمره بدهند، اما این‌که فکر کنیم عزیزانی که ره‌گفت‌شان این است، انسان‌های ایرادگیری هستند که فقط بلداند نقد کنند، حتماً این‌طور نیست. یعنی ما افرادی را داشتیم که حتی آثارشان از ورود به جشنواره منع شد و آثار خوبی بود. در همین جشنواره باز کسانی که از هنرجویان همین حوزه از بین خود شماها آثاری ساخته داشتیم.

ببینید دیگر در دوره‌ای که فیلمسازی خیلی فرایند پیچیده‌ای باشدیا ما دو گروه داشته باشیم، آدم‌هایی که خوب حرف می‌زنند و آدم‌هایی که خوب فیلم‌ می‌سازند، نیستیم. و یا مثلا اینکه این‌هایی که خوب حرف می‌زنند از این‌هایی که خوب فیلم می‌سازند، ایراد می‌گیرند. به نظر می‌رسد در این تعریف ذهن شما قدری دچار اشتباه شده، حتماً اینطور نیست. ضمن این‌کهیادمان باشد نقدکردن مقدمه‌ی اصلاح مسیر است.

بخشی از سؤال شما که می‌تواند وارد باشداین‌ است که چطور چنین توقعی را از سینماگرانی داریم که در نظام باور می‌توانند با ما متفاوت باشند. اولاً تغلیظ این میزان از تفکر متفاوتی که در اصل با باور انقلابی شما جمع‌پذیر نیست، در سینمای کشورتان امری سؤال‌برانگیز است. چگونه در اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، نه شرط فیلمسازی، که شرط هنرمندبودن، یعنی حتی شاعربودن، حتی نویسنده‌بودن، عضویت در حزب کمونیست است؟ خب برای ما روش آن‌هاالگو نیست، اما قطعاً مخالفش هم برای ما الگو نیست که مثلاً بخش قابل اعتنایی از سینمای ما -خدا نیاورد آن روز را- اپوزیسیون نظام بشوند. این تغلیظ هم سؤال‌برانگیز است.

قدم دوم، چه کسی گفته ما از سینماگران چنین توقعی داریم؟ این سینما مدیر دارد، مدیریت دارد، وزارت‌خانه‌ای برای آن شکل گرفته و انسان‌هایی که لابد صلاحیت‌هایی داشته‌اند، در این جایگاه قرار گرفته‌اند. مگر ما به خود سینماگران می‌گوییم که چرا شما زحمت نمی‌کشید در مسیر مصالح عالی انقلاب اسلامی ایران فیلم بسازید؟ بالاخره سیاست‌هایی در تخصیص بودجه وجود دارد، سیاست‌های فرهنگی وجود دارد، منطقاً سیاست‌گذاری در لایه‌های مدیریتی انجام می‌شود. ضمن این‌که شما فکر کنید مشکل ما الآن پراگماتیزم انقلابی است، یعنی مثلاً ما آدم‌هایی داریم که عمل‌گرا نیستند، حتماً اینطور نیست. شما جشنواره‌هایی در کشور ما دارید که صرفاً از منظر عملیاتی سینما را دنبال می‌کنند و جشنواره‌هایی هستند که اتفاقاً بچه‌مسلمان‌ها برگزار می‌کنند. نه، اتفاقاً مشکل ما در همین لایه‌ی تئوریک است.

مدیران ما محصول تئوری‌های غلط یا ناپخته‌ای هستند که همه‌ی درکشان از مدیریت-خدا آن روز را نیاورد، ولی به نظر می‌رسد داریم به آن روز نزدیک می‌شویم- سطح فهمی در حد روابط عمومی است. یعنی مدیر فرهنگی یا مدیر رسانه خوب کسی است که خوب لبخند می‌زند، در میان هنرمندان چهره‌ای مهربان دارد، در سوگ یا در سور هنرمندان شرکت می‌کند، به عیادت می‌رود، اگر کسی از دار دنیا رفت در تشییعش شرکت می‌کند و حرف‌های زیبای صنفی می‌زند. خب مدیر روابط عمومی هم می‌تواند این کارها را بکند. اتفاقاً من فکر می‌کنم که ما در همان لایه‌ی تئوریک مشکل داریم و لاجرم در اجرا با دشواری مواجهیم.

خیلی عذرخواهی می‌کنم از دوستانی که امشب مهمان ما بودند و تصدیع بنده وقت شریفشون را گرفت.

نظرات  (۲)

سپاس :)
سلام اگه میشه کتاب ترجمه شده هنر سینما و تاریخ سینمای بوردول و تامسون رو آپلود کنید آخه ما دانشجو ها به دلیل قیمت بالا بضاعتش رو نداریم لطفا اگه میتونید آپلود کنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی