پاسخ:
سلام علیکم
خواهرم؛ نظرتان برایم بسیار جالب بود. البته در مقام پاسخ چند وجه پیدا می کند. اگر بخواهم تمامی وجوه کلام شما را بررسی کنم و یک پاسخ واحد بدهم راحت تر خواهد بود ولی بهتر می بینم که پاسخ های جداگانه بدهم تا احتمال نسبت دادن تمامی وجوه دریافتی ام به کلام شما را کم کرده باشم.
.
.
.
اولین وجه، این تبعیض است که می فرمایید. اگر کلامتان متوجه نگارنده مطلب است، می رسیم به گفتار، به غیر از جلسه دوم که مطلب قبل از ارائه دوستان بر روی وبلاگ ارسال شد، جلسه اخیر می شود بار دوم. (در مورد ارائه جلسه دوم همه می دانیم که هنوز در مرحله قلق گیری بودیم و الحق که نشانه گیری دوستان هم خیلی خوب بود، با توجه به مشکلاتی که در گروه بود و بنده اطلاع داشتم و شاید شما بی اطلاع باشید.) لاجرم دعوت به از دست ندادن کلاس تبعیض نمی باشد چرا که در باقی موارد مطلب پس از برگزاری کلاس گذاشته شده بود. ( البته علت عدم دسترسی به اینترنت بوده است) ضمناً اعلام متفاوت بودن ارائه از جانب خودِ گروه بود. اگر به متن نگاشته شده دقت کنید بنده اعلام کردم که ادعای دوستان است. (به شخصه اطلاعی از شیوه ارائه گروه نداشتم) ذکر این نکته هم لازم است که دعوت به از دست ندادن کلاس مطلبی بوده که پیش از شروع ارائه های کلاسی، بنده در پست های متعدد بارها بر آن تأکید داشته ام و مربوط به گروه خاصی نبوده است.
و اما تبعیض در رفتار که فرمودید.. این بار حرف شما به شرط شناخت نگارنده مطلب قابل بررسی خواهد بود. اگر می شناسید و می فرمایید که حرفی نیست. نظر شما محترم است. حتی اگر با آن مخالف باشم و بگویم کمکی که به دوستان سایر گروه ها کرده ام به مراتب بیشتر بوده است. (نمی دانم مصداق تان چیست برای این نوعِ قضاوت) اگر هم نمی شناسید و می فرمایید که ترجیح می دهم سکوت کنم... . ضمناً هر چه می گردم جمله ای نمی بینم، مؤید این مطلب که از جانب بنده جسارتی به زحمت دوستان سایر گروه ها شده باشد. (فکر کنم به نظرتان آمده در این مطلب منظور نگارنده تبلیغ برای شخص یا گروه خاصی بوده است)
.
.
.
وجه دیگر کلام تان این است که می فرمایید؛ (خیلی وقت است دیگر در چشمم بزرگ به نظر نمی آیند بچه های حوزه...). به عنوان یک توصیه می توانم بگویم همیشه افراد را به اندازه ای که واقعأ هستند ببینید. نه کوچکتر و نه بزرگتر از قدرشان. این به اندازه دیدن، یک مهارت است که باید در خود تقویت نمایید چرا که در زندگی تان تأثیر گذار است. مخصوصاً در مسیری که قدم گذاشته اید یک مهارت لازم و ضروری است.
.
.
.
وجه دیگر این مطلب که نگاشته اید کمی نگران کننده است. مخصوصاً با قید تأکید " خیلی وقت است ". شما خواهر ما هستید به استناد نامی که برگزیدید، بد است خواهران زود از یکدیگر نا امید شوند، تو گویی باید کنارشان گذاشت. مطمئنم منِ خواهر شما، اگر مبتلا به ناخوشی جسمی بودم ، اگر در مواجهه با یک آسیب اجتماعی بودم، بیش از این ها برای رهایی ام تلاش می کردید. پس چرا وجود ابتلائات اخلاقی و یا تبیینی و تحلیلی تا این اندازه زود، رنجیده تان کرده. زهری در کلامتان هست که گویی خواهرانتان از دست رفته اند و راه بازگشتی نیست. اگر فرضاً بگویند نگارنده این مطلب که اتفاقاً از هم درسان شما نیز هست، بیماری لاعلاجی گرفته، چه خواهید کرد؟ پاسخ به این پرسش بسیار کلیدی است. نمی دانم، دعا می کنید برای سلامتی ام؟ به عیادتم می آیید؟ به من امید خواهید داد؟ درمان های احتمالی را برایم مرور خواهید کرد؟ ولی این را می دانم که تنهایم نخواهید گذاشت. چگونه است که بیماری های اخلاقی، تبیینی و تحلیلی _کارکردی را در خواهران خود می بینید و فقط می رنجید. آیا این رنجش به حرکتی اثر گذار منجر خواهد شد یا خیر؟
( در کنار اقدام اثرگذار، کاش دعا کنیم برای هم. کاش آن گونه که برای یک بیمار سرطانی دعا می کنیم برای دوستان مان که سرطان های اخلاقی و تحلیلی دارند، دعایی از سر اخلاص کنیم و شفای عاجل شان را بخواهیم از خدا. کاش با دیدن این صحنه ها به جای رنجش خاطر، حس دلسوزی مان غلبه می یافت. دلسوزی ای خواهرانه...)
.
.
.
جنبه دیگر که به شخصه مایل هستم قرین واقعیت باشد این مطلب است که عرض خواهم کرد. انباشت درددل هایی که نکرده اید این اندازه غمگین تان کرده. همان چیزی که شما را به اینجا می رساند که می فرمایید؛ رنجورید. در این صورت مطلب بنده چندان به برداشت شما ربط پیدا نمی کند و می توانم خیلی خواهرانه دلداری تان بدهم و بنشینم کنار قلب رنجورتان و تسکین دهم این رنج تکرار شونده را. بگویم حق داری خسته باشی. کاهلی ها و اشتباهاتی هست. سخت است دیدن اشتباهات در جمعی که عاشقانه امیدوار به کمالش بودی. شرمنده ام اگر من بر رنجت افزوده ام. ولی خواهرم تا جمع نشویم، تا با هم مواجه نشویم، تا اختلاف نظر پیدا نکنیم رشد نخواهیم کرد. باید بدانیم ضعف های شخصی مان چیست. یک راهش مواجه شدن با ضعف های دیگران است. گاهی باید خود را در آینه دیگری ببینیم. چه خوب خواهد بود که این دیگری کسی در جبهه خودی باشد. تا به واسطه فهمیدن این نقصان در جهت اصلاح خودمان و آن دیگری بکوشیم. این می شود سیری متبرک و مکتبی. راه دیگرش مواجهه با قوت های دیگریست. چقدر کمال می آورد نشست و برخاست با انسان هایی که در آنچه تو ضعیفی، قوی هستند. منظورم از این کمال آور بودن علاوه بر تکامل شخصی مان رسیدن به کمال نهضتیست که آغاز کرده ایم. به مانند چرخ دنده هایی که ساعتی را به حرکت وا می دارند. این چنین منظری داشتن، باعث می شود در جبهه خودی اول قوت های همسنگرت را ببینی. ترتیب درست این است که ابتدا ضعف خود، سپس قوت هم سنگرت، بعد قوت خود و در نهایت ضعف هم سنگر را ببینی. این گونه دیدن حسنش این است که ضعف خود را با قوت هم سنگرت از بین می بری و حالا که توان بیشتری یافتی با قوت مضاعفِ خود، ضعف هم سنگرت را می پوشانی. خواهر عزیزم؛ می دانم سخت است دیدن کاهلی ها، سستی ها و اشتباهات دوستان، ولی سخت تر آن است که اصراری نداشته باشی تا با تلاشِ مضاعفِ خودت، کاهلی ها را جبران کنی تا دوست هم سنگرت به خودش بیاید. ظلم است به حرکت مکتبی مان که بنشینیم تا همه وظایف خود را درست انجام دهند و اکتفا کنیم به آنچه به ما محول شده است. این گونه رفتار متعلق به امتی است که حرکت انقلاب اش به مقصود رسیده باشد، ولی آیا انقلاب ما کاملاً محقق شده است؟ آیا آن چه هدف غایی انقلابمان بود محقق گشته؟
شاید پاسخ بنده برای نظر کوتاه شما کمی طویل به نظر بیاید. لابد آن چه نگاشتید پرمغز بوده. ممنونم.
التماس دعا
مؤید باشی خواهرم
راه دشوار است و تن از کار ترسانست یاران دل خریدار است کاین ره راه جانانست یاران
قلِّه قاف و عروج پشّه ای هیهات و هیهات شهپر سیمرغ اینجا سخت لرزانست یاران
پ.ن: این پاسخ، مخصوصاً از بند دوم به بعد، قابل تعمیم دادن به هر جمع از امت ایرانی و اسلامی مان می باشد و لفظ خواهر تنها به جهت مخاطب خاص آن استفاده شده است.