تو باید سابیده شوی تا ظرفیت پیدا کنی...
در ابتدای راه اندازی انجمن باحور وقتی تصمیم گرفتم اولین مطلب را در وبلاگ قرار دهم، طلب کردم آنچه قسمت است روزی مان شود. به یکباره ذهنم به سمت صوت سخنرانی هایی که به تازگی از مرحود استاد صفایی حائری دانلود کرده بودم رفت و سری به آن پوشه زدم.به صورت رندوم یکی از آنها را پخش کردم تا روزی مان را از آن سخنرانی دریافت کنم. بحمدالله همه آن سخنرانی چراغ راه بود و جمله به جمله اش درست نیاز ما بود تا از ابتدا سرلوحه اش کنیم و تا همیشه یادآورش باشیم...
حالا نه فقط برای خودم و باحوری های قدیمی، بلکه برای همه شما که پای در این حرکت جمعی یا هر کار گروهی کوچک و بزرگ دیگری نهاده اید آن مطلب را باز ارسال میکنم. همچنین لینک سخنرانی در انتهای این مطلب قابل دریافت است.
باشد که از فراموشکاران نباشیم...
اللهم اجمعنا علی کلمة التقوی...
وقتی میخواهیم جمعی تشکیل دهیم، نباید عامل آن عاداتمان، رویاهایمان، خیال هایمان یا این شخص و آن شخص باشد، بلکه ضرورت و نیاز باید یک جمع را بوجود آورد.جمعی که اینطور شکل بگیرد، حساب شده و انتخاب شده است.
این جمع باید مانند بذری باشد که در زمین صالحی ریخته شود. بعد عواملی به این بذرها رشد می دهد و عواملی مانع رشد آنها می شود.باید آن ها را شناسایی کرد.
ما امروز اکثر تجمع هایمان عادتی ست. دیده ایم عده ای انجمن دارند، بچه محلند، دور همند، گفته ایم ما از که کمتریم؟ چهارتا برنامه میگذاریم و می آوریم و مقصودی جز اینکه چیزی جمع شود و عنوانی و اطلاعیه ای و نشریه ای و کاغذ دیواری ای، چیزی جز این نیست. نمی خواهیم در این جمع چیزی بکاریم. و نمی خواهیم کشتی را بارور کنیم و نمی خواهیم موانعی را برطرف سازیم.
بنشینید با خود حساب کنید و ببینید اگر کلمه ی تقوی یعنی امر حق و نعمت اطاعت او، شما را جمع نکرده باشد، بدانید این جمع بازدهی نخواهد داشت.
ما در این جمع داریم عمرمان را صرف میکنیم، یک ساعت، یک سال، ده سال .... از آنچه ریخته ایم، چه برداشت کرده ایم که در تنهایی نمی توانستیم بدست آوریم؟
کسانی را که (من) جمع کرده ام، با مرگ من، با فساد من، قطعا متلاشی می شوند.
کسانی را که این اتاق و این کلاس جمع کرده باشد، وقتی این کلاس به هم ریخت و از این کلاس فارغ التحصیل شدند از هم جدا خواهند شد. یعنی عین کیسه های گونی که در انبار میگذارند، سقف انبار جمعشان کرده است و بعد هر کدام می روند و در دیگی می پزند.
اما یک وقت است که تو را الله جمع کرده است. «الله یجمع بیننا بتقوی». تنها جمعی که حق است و ثبات دارد و به فساد منتهی نمی شود، جمعی ست که خدا رشته ی پیوندش باشد.کسانی که به خاطر خدا جمع شده اند، جز به خاطر خدا از هم جدا نمی شوند.
«فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی»،
کسانی که این دو بعد، یعنی عشق به حق و کفر به باطل در آنهاست، جمع آنها رشته ای را دارند که انفصال ندارد.
اینکه میبینید ما به خاطر یک بله و خیر، یک بالای چشمت ابروست، یک چای که دیر جلویمان میگذارند، میرویم، یعنی جمع ما با چای بوده و با چای هم متلاشی شده.این جمع ها را حادثه ها بوجود آورده اند، آدم ها، زمان ها، مکان ها و...
جمعی که برای خدا جمع شده باشند، نه تنها جز خدا جدایشان نمیکند، بلکه در عین جدایی نیز با هم جمعند. چرا که هدف یکی ست و آن "خداست".
حالا بیچاره ما که در جمعمان هم از هم جداییم ...
در هر جمعی حرف ها و کارها، یک موقع ما را پر میکند، یک موقع وقتمان را.آنچه وقت را پر کند، ما را پوچ کرده است.
شما باید در جمع هایتان لااقل سه چیز بدست آورید:
1- برنامه ریزی
2- مسئولیت
3- ظرفیت
وقتی یک حادثه ای اشک شما را در می آورد، و از دست یکدیگر خودکشی هم می کنید، یعنی نه برنامه ای داشته اید، نه مسئولیت و نه ظرفیت.
من حرکتی را شروع کرده ام. یا بی حساب و حماقت آمیز بوده یا حساب شده. اگر حساب شده بوده، ولو اشتباه باشد، فریضه است.
انسان اصولا اشتباه دارد، از اشتباه هایش برداشت میکند و از دردهایش درس می گیرد.
آن هایی که فقط می خواهند گل پیروزی را زود بچینند آن هم طوری که تیغ در دستشان نرود، گمان کنم باید بخوابند و در خواب چنین صحنه ای ببینند.
کسی که بهار را در مقابل چشمان تو بزرگ کرد، بدان که به تو خیانت کرده است.دنیا چهار فصل است و پاییز هم به همراه دارد...
ما دجال نیستیم که به واقعیت ها یک چشمی نگاه کنیم.
جمعی که برای خدا شکل نگرفته باشد به وزش بادی متلاشی خواهد شد اما جمع الهی، بن بست ندارد و در سخت ترین لحظه ها راه برایش باز است.
هر وقت در جمعتان به بن بست رسیدید، بدانید آن جمع، الهی نبوده است...
آن هایی که آمده اند آدم ببینند، فقط انتظار نمایشنامه ای را میکشند که هنوز ساخته نشده.
ما آمده ایم آدم بشویم و آدم بسازیم نه اینکه آدم ببینیم.
باید به یکدیگر خیاطی یاد بدهید. نباید برای هم لباس بدوزید. خیاطی که یاد بگیرید برای هزاران نفر دیگر هم لباس می توانید بدوزید.
یک مبانی و برنامه داشته باشید، یک فکر محکم پیدا کنید روی این حساب که ما که هستیم؟
چه نیازهایی داریم و با چه نیازی باید دنبال مطلب برویم؟
این مطالبی که میخواهیم، چه مشکلاتی دارند؟
این مشکلات را چگونه باید حل کنیم؟
و جامعه ای که میخواهیم در آن این مطالب را پیاده کنیم، چه مهره هایی ندارد و باید این مهره ها را بسازیم.
انسان باید ارزش خود را بداند و بفهمد این ارزش تا چقدر ادامه دارد و بعد بفهمد که این وجود که هم ارزش دارد و هم ادامه دارد، با چه چیزهایی رابطه دارد چون ما با هرچه مربوط شدیم، مسئول آن می شویم. این بنیاد فکری در انسان مسئولیت ایجاد میکند.
این را هم باید بدانیم که هر جمعی باید فارغ التحصیل داشته باشد. یا مهره شود، یا مهره ساز.
نمی توانیم دور هم باشیم و با هم بازی کنیم باید یاد بگیریم و برویم و پخش کنیم.
آنوقت است که می توانی از بدها هم استفاده ی خوب کنی و از گندها کود بسازی.
ما راکدیم. آیا بوی گند خود را نمی شنویم؟!
اگر فقط وقت بگذارید، خوب هایتان گند می شود. آب پاک اگر بماند، می گندد.
برعکس حتی اگر آب گند هم جاری شود، تصفیه خواهد شد.
به تعداد هم نگاه نکنید.یک وجود سازنده و زاینده، از یک نسل عقیم بهتر است.
مراقب باشیم...
اگر همه وجود ما را یک بارک الله و یک آره و نه پر میکند و به خاطر یک آره و نه خوشحال می شویم و خرد می شویم، ظرفیت ما یک کلمه است.
این ظرفیت باید کجا تنظیم شود؟
«در جمع»
در کتاب، کسی تو را نخواهد سابید. تو باید سابیده شوی تا ظرفیت پیدا کنی...
(استاد علی صفایی حائری - عوامل و موانع تشکیل جمع ها و گروه ها)