آمریکا صد سال قبل طبق یک تهاجم فرهنگی اشغال شده است
به گزارش تریبون مستضعفین دومین همایش تخصصی دشمن شناسی دین زاو با حضور دکتر مجید شاه حسینی، کارشناس فرهنگی و مدیرعامل سابق بنیاد سینمایی فارابی در فرهنگسرای خاوران آغاز به کار کرد.
دکتر شاه حسینی در ابتدای این همایش با بیان اینکه موضوع صحبت او نقش رسانه های تصویری در تغییر الگوهای رفتاری جامعه است، بیان داشت: امروز قرار است ببینیم آمریکا از طریق رسانه ها در ساحت الگوهای رفتاری داخل خود چه تغییری را در عادات و ارزش های اخلاقی حاصل کرده و به نقطه امروز رسیده است، بنابراین این مسئله، تغییرات فرهنگی یک پروسه است، نه یک پروژه، یک باور غلط است. تغییرات فرهنگی اینگونه نیست که در تعامل اقوام و ادیان و باورها با یکدیگر پدید آید. در مدیریت رسانه این روند پروژه است و مدیریت می شود.
اینجا ممکن است عده ای بگویند که دوباره به تئوری توهم توطئه رسیده ایم، اما با گفتن این واژهها نمی توان از واقعیات فرار کرد. دنیای امروز در هر ساحتی برنامه ریزی خاص خود را دارد و فرهنگ را نیز نمی توان به افکار عمومی واگذار کرد، آنها پراگماتیست هستند و از فرصت مدیریت هنجارها و افکار انسان ها چشم پوشی نمی کنند.
الگوی رفتار اجتماعی آمریکایی ها در دهه دوم قرن ۲۰ میلادی یک الگوی رسانه ای است و موضوع بحث ما این است که آیا آمریکایی ها صدسال قبل هم اینگونه بودند یا اینکه تغییرات جدی در رفتار آنها حاصل شده است؟ با رصد رسانه های آن زمان می توان به سبک زندگی آن دوره پی برد. مثلاً می توان روی الگوی رفتاری و پوشش زن آن دوره متمرکز شد و مشاهده کرد که رسانه ها این مسئله را به کجا برده اند.
در دهه دوم قرن بیستم تازه موج احقاق حقوق اولیه زنان در آمریکا پا گرفته بود. صدسال قبل زنان آمریکا حق رأی نداشتند و تازه در سال ۱۹۱۸ بود که زن آمریکایی حق رأی به دست آورد. این موجی که به راه افتاد تا حقوق اجتماعی زن را کسب کند معتقد بود زن در حال حاضر در دستمزد و تعلیم و تربیت با مرد یکسان نیست که باید این برابری صورت گیرد.
سال ۱۹۱۸، سال پایان جنگ جهانی اول بود که آمریکا تنها پیروز این جنگ بود؛ زیرا این جنگ به قدری تلفات داشت که طرف های پیروز هم حس پیروزی نداشتند. آمریکایی ها در این جنگ برای بار اول از زنان در عرصه هایی مانند کار در کارخانه و غیره استفاده کردند و برای استفاده از نیروی زنان در عرصه جنگ و جامعه، شعارهای میهن پرستانه باب شد که در مقابل، زنان نیز خواستار احقاق حقوق خود شدند. اما به محض اتمام جنگ و برگشتن مردان از جنگ و مشغول شدن آنها به کار در کارخانهها، زنان از کارخانه به خانه برگشتند و از اینجا به بعد قرار شد که زن آمریکایی که تا پیش از این مشغول بوده، مشغولیت ها و رفتار دیگری داشته باشد تا احساس بطالت نکند.
جامعه آمریکایی آن روز بیشتر پروتستان و متدین بود و زن آمریکایی نیز در پوشش و رفتار خود مقید بود و هنوز بالهوسی های زن اروپایی به آمریکا کشیده نشده بود. از سوی دیگر استفاده از مشروبات الکی در جامعه آمریکا مطلقاً ممنوع بود و FBA به شدت با آن برخورد می کرد. طبق قانون اساسی آمریکا قماربازی ممنوع است و آن موقع به این قانون عمل می شد، اما اکنون بزرگترین مرجع قمار دنیا در آمریکا وجود دارد. این اتفاقات همه مدیریت شده است و اتفاق و قضا و قدر نبوده است.
موج فمینیسم نسل اول در آمریکا ظاهراً معقول وارد شد و زنان این نسل حق رأی و موقعیت های تحصیلی و شغلی برابر با مردان می خواستند، اما پوشش آنها ولنگار نبود و قیودی را رعایت می کردند. اموری مانند سقط جنین و روابط آزاد جنسی نیز در آن زمان ضد ارزش بود.
وقتی پای یهودیان مهاجر به آمریکا باز شد آنها علیه استودیو سینمای ادیسون که تولید فیلمها را در انحصار گرفته بود شکایت کردند و در سال ۱۹۱۸ دعوای حقوقی را بردند و صنعت سینمای آمریکا را به دست گرفتند. همان زمان برخی مصلحین اجتماعی آمریکا شروع به افشاگری کردند و گفتند شما فرهنگ آمریکایی را به یهودیان فروختید، اما کسی این اعلام خطر را جدی نگرفت. از ۱۹۱۸ که هالیوود به عنوان یکه تاز سینمای آمریکا شروع به فعالیت کرد، زبان کشور آمریکا و ارزشهای آمریکا عوض شد. در واقع آمریکا صد سال پیش طبق یک تهاجم فرهنگی مدیریت شده، اشغال شده است.
در سال ۱۹۲۰ اولین ضربه جدی به الگوی ارزشی آمریکایی زده شد. در این زمان الگویی آمد که این الگو از یک فیلم سینمایی به نام فلپر آغاز شد. زنان نیز از این مد و الگو تقلید کردند که به نام مد فلپر مشهور شد. این فیلم داستان دختری است که از یک زندگی مقید فرار میکند و به شهر میرود و رفتارهای بوالهوسانه انجام میدهد. شیوه مو کوتاه کردن، مشروب نوشیدن، سیگار کشیدن و رفتارهای خاص او به یک الگوی اجتماعی تبدیل شد، که نام این الگو، فلپر بود. فلپر به معنای مگس کش است. مگس خیلی لاغر و کثیف است و این صفات در الگوی فلپر آمریکای به کار رفته بود.
این فیلم خیلی سروصدا کرد و با حضور بازیگر آن همان سال دو فیلم دیگر با همین الگو ساخته شد. فلپرها به شدت باید لاغر میبودند و روزههای سنگین لاغری میگرفتند. به طوری که به حال مرگ میافتادند چون معتقد بودند باید از شر اندام زنانه خلاص شد، رفتار آنها هم باید مردانه میبود. آنها باید سیگار میکشیدند و مشروب مینوشیدند. علاوه بر این در میان زنان امریکایی آن زمان آرایش امر مطلوبی نبود و آن را برای پیرزنها یا قلیلی از زنان فاسد میدانستند، اما به یکباره آرایش بسیار غلیظ در میان فلپرها باب شد.
لباس فلپر بیش از ۲۰ مد داشت که یکی از آنها کت و شلوار و کراوات بود در واقع آنها از تیپولوژی مردانه استفاده میکردند و قیافهشان شبیه پسران نوجوان میشد و زن ایدهآل از نظر آنها کسی بود که ظاهری شبیه پسران نوجوان داشت. از الگویهای فلپر در کشورهای دیگر از جمله کشور ما نیز تقلید شد و به این ترتیب بود که آنها دیدند سینما برد وسیعی دارد. از اینجا رویای آمریکای شکل گرفت و این آمریکای رویایی چیزی بود که روی پرده سینما دیده میشد جامعه آمریکا نیز خود را با این سینما تغییر میداد، اما خود جامعه هم متوجه این تغییرات نمیشد.
بسیاری از اتفاقاتی که در آمریکا افتاد چند سال قبل از وقوع آن اتفاق آمادگی برای آن در سینما دیده شده بود. مثلا در جنگ جهانی اول و دوم آمریکاییها با استفاده از فیلم افکار عمومی را برای ورود به جنگ آماده کردند فیلم دوشفنگ چارلیچاپلین در سال ۱۹۱۸، آدمها یاد میگیرند که جنگ یک امر طنز و قابل تحمل است. این فیلم افکار عمومی را برای ورود به جنگ آماده کرد در جنگ جهانی دوم نیز فیلم کازابلانکا که ظاهرا ملودرام عاشقانه است ساخته شد تا افکار عمومی آمریکا برای ورود به جنگ جهانی دوم که جنگی اروپایی بود و به آنها ربطی نداشت آماده شود. در همان سال ورود آمریکا به جنگ، این فیلم که سال قبل ساخته شده بود اکران شد حتی خودشان هم اشاره میکنند که کمپانی برادران وارنر این فیلم را به سفارش مدیران وقت ساخت.
شاید این سوال مطرح شود که مگر آمریکا وزارت ارشاد دارد که بگویند چه بساز و چه نساز؟ پاسخ این است که امریکا وزارت ارشاد ندارد، اما مدیریت فرهنگ و رسانه در آنجا دو پله بالاتر از دولت تصمیم میگیرد، آنجا کانونهای قدرت تصمیم میگیرند که چه باید ساخته شود، اما در کشور ما اگر بگویند درباره دفاع مقدس فیلم بساز کارگردان میگوید من سفارشی نمیسازم اگر هم نیاز مالی داشته باشد فیلم ضدجنگ میسازد!
سوال دیگری که مطرح میشود، این است؛ پس چگونه است که در آمریکا فیلمهایی علیه سیستم آمریکا ساخته میشود؟ پاسخ این است که آمریکاییها به این الگو رسیدهاند که به مخالفان سیستم خود نیز جهت بدهند؛ یعنی آنها چه برای موافقان و چه برای مخالفان خود الگو دارند که اگر کسی در این الگوی کلیشه قرار نگیرد، حذف میشود؛ در واقع مخالفان هم در کلیشههای از پیش طراحی شده کار میکنند، از سوی دیگر برای مخالفان در فیلمهای سینمایی شیوههایی مانند مواد مخدر و اعتیاد طراحی میکنند که در نهایت به مرگ این شخصیتها منجر میشود، اما در جامعه دینی حتی با یک معتاد هم نمیتوان چنین رفتاری کرد.
اگر ما تاریخ یک کشور را بررسی میکنیم، از باب آسیبشناسی است و میخواهیم متوجه شویم که رسانهها چقدر میتوانند در الگوهای رفتاری دخالت کنند، اما باید دید آیا این قبیل مدیریتها از بعد مثبت و سازنده آن و از باب ارتقای اخلاق عمومی در کشور ما وجود دارد یا خیر؟ که پاسخ به این سوال منفی است؛ زیرا ما هنوز ضرورت این گونه مدیریتها را نشناختهایم. از سوی دیگر در ایران به جای اینکه امر مدیریت سینما را به افراد تئوریسین بسپاریم، به تکنسینها سپردهایم. تکنوکراتها نیز به اولین چیزی که فکر میکنند بازگشت سرمایه است و برای این مسئله ممکن است دست به هر کار بزنند. در تلویزیون هم که بحث سرمایه مطرح نیست، رقابتهای بین شبکهای وجود دارد؛ این در حالی است که در هیچ جای دنیا مدیریت رسانه با تکنوکراتها نیست، بلکه تئوریسینها رسانهها را مدیریت میکنند.
تعریف آنها از رسانه، سرگرمی نیست، شما ظاهراً با تماشای فیلمهای هالیوودی تفریح میکنید، اما در واقع آموزش می بینید، در حالی که در اینجا به رسانه به دید سرگرمی نگاه میشود؛ از ۱۹۲۰در آمریکا نوشیدن مشروب روی پرده سینما رایج شد، در حالی که نوشیدن آن در جامعه غیرقانونی بود، اما در ۱۹۳۳ عرضه مشروبات در آمریکا آزاد شد و این یعنی جنگ رسانهای مفصلی آغاز گردید؛ چون ۱۳ سال مشروب روی پرده سینما نوشیده شد و سپس قانونی شد.
در اخلاقیات آمریکا حتی عاداتی بیش از عرف وجود داشت؛ مثلاً مایوی شنای مردان مانند لباس کشتیگیران و حتی پوشیدهتر از آنها بود، اما سالها مردم آمریکا بازیگری را در نقش تارزان با پوشش حداقلی و بهعنوان یک قهرمان دیدند و به این ترتیب کم کم پوشش ورزشی مردان نیز تغییر کرد، حتی بتدریج مردان و زنان به هم نزدیک شدند، پس اگر تغییری در جامعه صورت میگیرد، اتفاقی نیست.
شما باید در مقابل رسانهها گارد داشته باشید، مثلاً اینکه بدون آنتیویروس وصل شوید خود را هلاک کردهاید، حال چرا گارد همه ما در مقابل فرهنگ باز است، همه هم میگویند ما حواسمان هست، اما من دوست دارم افرادی بگویند ما مدافع حقوق معنوی مخاطب در عرصه رسانه هستیم، ای کاش محلی غیردولتی و مردم نهاد وجود داشت که از باب حمایت حقوق معنوی محصولات رسانهای مردم به فیلمها ستاره میداد؛ زیرا شما به محض اینکه در مقابل رسانه قرار میگیرید حقوق به شما تعلق میگیرد و کسانی باید مدافع حقوق شما باشند؛ چون وقتی در سالن سینما قرار میگیرید در خلسه فرو میروید تا بتوانید از فیلم لذت ببرید؛ در این شرایط آسیبپذیر میشوید و آن وقت است که شما حقوق معنوی دارید، در خارج از کشور سازمانهایی برای این کار تعریف شده و حداقل این است که ریتینگ وجود دارد.
دو ماه آینده جشنواره فیلم فجر برگزار میشود، اما ما چیزی به نام ریتینگ نداریم. البته در دوره هایی از جشنواره این مسئله بود، اما همه اعتراض کردند که این کارها فاشیسم بازی است و آزادی را زیر سؤال میبرد. الان یک تعداد بلیت صلواتی به دست برخی میرسد و بعضی از خانوادهها هم چون بلیت دارند بدون اینکه هیچ اطلاعی راجعبه آن فیلم داشته باشند با فرزندان خود به دیدن آن فیلم میروند، کارگردان هم عنوان میکند که قصد من آسیبشناسی اجتماعی است، اما باید گفت سینما بخش پاتولوژی نیست که شما هر چه میخواهید را روی پرده نشان دهید و جامعه تا ۱۰ سال آینده به آن تأسی میکند.
سینما بیشتر عرصه امر به معروف است نه نهی از منکر. فیلم آسیبشناسانه، برای مخاطب خاص است نه مخاطب عام؛ کارگردانهای ما سراغ سوژهها و مسائل خاص میروند و بعد هم میگویند قصد ما اصلاح جامعه است. میبینیم که در سینمای ما شخصیتهای دوجنسه بتدریج، اهمیت آماری معناداری پیدا میکنند، مگر ما چقدر در جامعه افراد ترانس داریم که درباره آنها فیلم می سازیم؟ به دلیل همین فیلمهاست که دختران پسرنما و پسران دخترنما در جامعه زیاد می شوند، در واقع ما تهور بدون بصیرت داریم؛ مدیری که به هر چیزی مجوز میدهد برای این است که خودش تکنوکرات است و دوباره باید به عرصه فیلمسازی برگردد؛ او دلی را نمی شکند تا بعداً دلش شکسته نشود.
افکار عمومی جامعه و اخلاقیات حقی بر مدیران دارند که مدیران فرهنگی نمیتوانند با دیدگاههای لیبرال دمکرات از آن حقوق دفاع کنند؛ اگر این گونه است، شما در جایگاه مدیریت و ممیزی چه می کنید؟شما باید تصمیم بگیرید و بابت تصمیم خود هزینه شوید.
مدیرعامل سابق بنیاد سینمایی فارابی در خاتمه گفت: ما به نهادهای مردم نهادی نیاز داریم که شأن مشورتی داشته باشند، فضلا و کسانی باشند که از منظر کارشناسی به جامعه مشورت دهند و بگویند که این فیلم خوب نیست و یا اگر میخواهید این فیلم را ببینید فرزندانتان را با خود نبرید، البته این شیوه مشورت دادن هم باید به گونهای باشد که به ترویج آن مسئله منجر نشود.