باحور

خاطره ای از مردی خاطره ساز

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۰۳ ق.ظ

بسمه تعالی

خاطره ای از مردی خاطره ساز


هدایت، پاسخ فحش رکیک؛

یک روز به آن گرامى گفتم: من وقتى از بعضى افراد گستاخ در کوچه و خیابان، حرفى مى شنوم، پاسخ مى دهم. شما چطور؟

استاد فرمود: من پاسخ نمى دهم; چون آدم ها انگیزه هاى گوناگون دارند; یا نمى دانند یا از نفرت هایى انباشته اند یا بدبین اند. من یا مى گذرم «مرّوا کراما» یا با آن ها حرف مى زنم. و تعریف کرد:

روزى در خیابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترک، اشاره اى کردند که فهمیدم مى خواهند زیر عمامه ام بزنند.

براى همین به پیاده رو رفتم. وقتى به کنارم رسیدند، از کارشان مأیوس شدند. توقف کوتاهى کردند و یکى از آن دو حرفى گفت که مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود.

دستى به عمامه ام کشیده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ایستادند و موتور را روى جک گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پایین گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو کنید. کلام مظلومانه و از سر خیرخواهى چنین اثر مى گذارد.

با آن دو صحبت هایى شد...

بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: یکى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و یکى به جبهه رفت و میان بر زد.

چه نفسى و چه نفوذ کلامى که از فحاشان، طلبه و شهید بیرون مى کشید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۲
فاطمه ایمانی

نظرات  (۴)

سلام...
نظر شما در خصوص ..... چیه؟؟
پاسخ:
و علیکم السلام؛
اگر قدری بیشتر توضیح بدید، شاید بتونیم نظر هم بدیم.
باید تشریف بیارید وبلاگ حقیر...
در باحور رو به رو خودتون نبندین...
بعد نظر بدین...
کمی بیشتر در مورد صاحب عکس توضیح بدین من نشناختمشون

پاسخ:
ایشون استاد علی صفایی حائری (عین.صاد) هستند.
برای آشنایی بیشتر می توانید به http://einsad.ir/ مراجعه کنید.
عالی بود...
خدا رحمتشون کنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی