مدیر فرهنگی انقلاب باید حتی آماده هزینه شدن باشد...
دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۰۰ ق.ظ
دولت یازدهم و فرهنگ/2/ مصاحبه با مجید شاهحسینی
مدیر شجاع ضرورت سینمای انقلاب
گروه فرهنگی: خوشبختانه بعد از سالها این روزها دغدغههای فرهنگی نیز به لیست توقعات و مطالبات جدی از کاندیداهای ریاست جمهوری اضافه شده است و بسیاری از نخبگان و کارشناسان از کاندیدها انتظار داشتن یک برنامهی فرهنگی منطقی را هم دارند.
در این اوضاع «مجید شاهحسینی» که هم تجربه مدیریت سینمایی را در کارنامه دارد و هم به عنوان یکی از کارشناسان سینمایی معتبر ایران به شمار میآید، میتواند بطور دقیق توقعات جبهه انقلاب از یک مدیر سینمایی را شرح دهد:
تعریف و ترسیم افق فرهنگی را در اندیشههای بزرگان نظام جمهوری اسلامی چگونه میدانید؟
دیدگاه بزرگان نظام جمهور اسلامی ایران را که بر ما شأن ولایت دارند، بزرگان باید بگویند و من میتوانم فهم خودم را از فرمایش این عزیزان عرض کنم. فهم من از فرهنگ در ذیل جهانبینی اسلامی و سپهر ولایی نظام جمهوری اسلامی ایران یک جملة کوتاه است: آداب سلوک اولیا... . اگر انسان را موجودی بدانیم که از ریشة عرشی خود جدا شده و هبوط کرده است و قرار است در انتهای این هبوط، صعودی باشد، «فرهنگ» آداب این صعود است.
در دنیای امروز، جهانبینی را با فرهنگ خلط میکنند و به راحتی فرهنگ را سکولار و کاملاً مادی میبینند. ظرفی میبینند که هر مظروفی درش قرار میگیرد. بنده در مقطع فعلی، فکر میکنم این ظرف اگر قرار است اطلاق فرهنگ به آن بکنیم، ذیل جهانبینی دینی میسر خواهد بود...
یعنی فرهنگ سکولار را واژهای تناقضآلود فرض میکنند؟
بله؛ همانند دموکراسی دینی. یک وقت شما میخواهید از منظر غربشناسی و آشنایی با فلسفه، حکمت و میراث دانش انسان غربی، به آن ساحت بروید، شاید آنجا بخواهید با مسامحه از واژة فرهنگ استفاده کنید و مثلاً بگویید که فرهنگ قرون وسطی، بگویید فرهنگ یونان باستان. اما ما در اینجا قرار نیست دربارة یک مشترک لفظی صحبت کنیم؛ بلکه صحبت از یک واژة متعالی است.
فرهنگ به نظر من، یک قدر مطلق خنثی نیست که پذیرای هر جهانبینی و هر ایدئولوژی باشد. فرهنگ در ذات خودش، یک نگاه توحیدی دارد؛ عین واژگانی که ما معتقدیم مدلی از مثبت را در ذاتش دارد، مثلاً شما نمیتوانید واژة «توفیق» را برای مقاصد منفی به کار ببرید و بگویید من توفیق نداشتم ایشان را بکشم. برای من فرهنگ چنین واژهای است.
بعد از طی مسیر سیودو ساله در کجای مسیر قرار داریم؟
تبیین سلوک فرهنگی مورد تأیید انقلاب و رهاشدن از هژمونی فرهنگ غرب در همة لایهها و رسیدن به یک خودباوری برای برداشتن قدمهای مطمئن بعدی، به یک پوستاندازی نیاز داشتیم که من احساس میکنم منازل مهمی را طی کردهایم. افق نهایی ما رسیدن به فرهنگ مهدوی است و لذا به میزانی که خودمان را از این مفهوم دور میبینیم، راه نرفته داریم.
در موقعیت ایدهآلی هستیم؟
ببینید، در هر رشدی، ما باید از چیزی خالی شویم تا با چیزی پر بشویم. سرعت این خالی شدن از مضمون قبلی است که فرصت تزیین فکر و روح ما به مضمون جدید را میدهد. در واقع، دل کندن از سیطرة فرهنگی غرب و دل بستن به فرهنگ ناب انقلاب اسلامی است که ما را دچار تردید کرده است. لذا میتوانیم اینگونه تحلیل کنیم که به دلیل سرعت پایین این اتفاق در نقطة ایدهآل قرار نداریم؛ اما نمیتوانیم بگوییم که هیچ حرکتی هم صورت نگرفته است و همة تجربیات را نوعی عقبگرد تفسیر کنیم.
رابطة سینما با این فرهنگ چگونه است؟
من تعریفی از سینما برای دانشجویانم به عنوان یادگاری مطرح میکنم: «سینما عبارت است از وهم، مخیل، مصور، متحرک، فناورانه». در واقع، ساحت وهمی که به لباس خیال درآمده و باید به تصویر تبدیل شود. چون از جنس رسانههای تصویری است و این تصویر از جنس تصویر ثابت، مثل قاب نقاشی و عکس، نیست؛ متحرک است. و حتماً ذات آن با فناوری و تکنولوژی درهم آمیخته است. حال سینما چه راهی را پیموده است؟ باز هم همان شجاعت لازم است تا ما از چیزی خالی شویم و از چیزی دیگر پُر شویم.
اول انقلاب اسلامی ایران در کنار مشروبفروشیها، دومین مکانهایی که آتش زدند، سینما بود؛ چرا؟ حتماً کسی با صندلی، پرده و گیشة سینما مشکل نداشت، بلکه با فرهنگی داشت مبارزه میشد که فرهنگ دینی نبود. در این فضا، چه شد که دوباره اساس سینما ادامه پیدا کرد؟ خیلی طبیعی است. مصلحانی پیدا شدند و نزد حضرت امام رفتند. گفتند که تکلیف ما را بهعنوان رهبر دینی مشخص کنید که بعد از انقلاب، تکلیف سینما چیست. آن جملة کلیدی امام که گفتند: «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم» و سینما بیعت کرد با انقلاب تا ماند؛ این یادمان باشد.
پس اگر بعد از سی سال عدهای به مدلی از سینما میرسند که تصور میکنند میتوانند فرش را از زیر پای انقلاب بکشند، بدانند که دارند بیعت میشکنند.
پس ما با یک سینمای جهتدار موافقیم و نه هنر برای هنر؟
دقیقاً. ما با سینمایی موافقیم که با این فرهنگ و بیعت اولیه موافق باشد. سینما، بعد از آن سالهای دفاع مقدس که خود روح انقلاب، تغذیة فکری آنرا فراهم میکرد، روزآمد نشد و به تدریج، وقتی که الگوهای جدید به آن ارائه نشد، خیلی طبیعی بود که راهش را کج کرد و سمت آن چیزی که دنیای بیرون فکر میکرد اسمش سینماست، رفت. من با فناوری و تئوری سینما در دنیا مشکل ندارم؛ بلکه میخواهم بگویم که چه اتفاقی افتاد برای سینمایی که ذیل سپهر جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته بود. به عنوان مثال، سی سال از انقلاب گذشته، اما هنوز بسیاری از فضاهای آکادمیک ما جرئت نمیکنند واژة سینمای دینی و سینمای انقلابی را به کار ببرند. سینمای دینی انگار واژة ممنوعی است که هیچکس نباید به کار ببرد و جالب است که همه نوع ترکیب اعم از سینمای متافیزیک، سینمای ماورا، سینمای اندیشه، سینمای معناگرا و... را هم به کار میبریم.
سینمای حقیقت، سینمای استاندارد...
بله. همین ترکیب سینمای استاندارد به چه اعتباری گفته میشود؟ استاندارد در فرم یا استاندارد در محتوا؟ اگر منظور استاندارد در محتواست که میشود کلیشه. اگر منظور استاندارد در فرم و تکنولوژی است که سینمای عصر پهلوی در زمان خودش، یعنی سال1979، کاملاً منطبق با فناوری روز دنیا و استاندارد بود. مثل فیلم بینالمللی «کاروانها» که یکی از پروژههای مشترک عصر پهلوی بود. پس یادمان باشد که هدف اینگونه واژههای ترکیبی نیست.
الآن شعار روزآمدتری لازم داریم. باید جرئت کنیم و بگوییم که یک فیلم دینی و قرآنی ساختیم که قرار نیست طبقة روشنفکر جشنوارههای خارجی آن را ببینند؛ بلکه مخاطب، تودههای مردمی در سراسر دنیا هستند. خیلی زشت است که هنوز نمیتوانیم سینمای دینی را بهکار ببریم، اما در دنیا دهها جشنوارة فیلمهای دینی مثل Religion Today ایتالیا وجود داشته باشد. شجاعت ما در تغییر این لباس، میتواند ما را بعد از شفیرگی یک کرم ابریشم به زیبایی یک پروانه برساند.
سینمای دینی را شما چطور تعریف میکنید؟
بگذارید یک مثال از صدر اسلام بزنم تا ببینیم سینمای دینی چیست. قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص) در شبه جزیرة عربستان، هنر، خصوصاً در حوزة شعر و ادبیات عرب، در اوج بوده است. اصلاً ادبیات خاص قرآن میآید که تحدی بکند و ادبای وقت عرب را به مبارزه بطلبد. پس میتوانیم بگوییم که عصر جاهلی، مدلی از هنر داشت. اما وقتی قرآن کریم آمد و در ذیل معارف خودش، یک سپهر معنایی و الهی را مطرح کرد، کل ادبیات جاهلی رنگ باخت. دقت کنید؛ کسی تکذیبش نکرد، کسی نگفت آن اشعار را بسوزانید، اما در مقابل قرآن کریم دیگر رنگی ندارد.
وقتی ما میگوییم سینمای دینی، متأسفانه عدهای به این سمت میروند که نکند هرچه غیردینی است قرار است تعطیل بشود لذا به سرعت واکنش نشان میدهند که همه چیز دینی است که چیزی تعطیل نشود. ما میگوییم سینمای دینی مبانی و اصول خود را دارد.
این مبانی و اصول چیست؟
اول، سینمای دینی را با سینمای متافیزیک اشتباه نگیریم. متافیزیک واژهای ماتریالیستی است. کمونیستها چون نمیخواستند بگویند خدا و معنویت، هر چیزی را که فرافیزیک بود، میگفتند متافیزیک. پس ما این اشتباه را نکنیم که بگوییم سینمای متافیزیکی معادل سینمای دینی است.
دو، فکر نکنیم هر زمان جن و پری را نشان دهیم، به این اعتبار که ما در قرآن عفریت و جن داریم، سینمای ما دینی میشود. شباهتهای ظاهری نباید ما را به اشتباه بیندازد.
سینمای دینی چیست؟ سینمایی که طبق الهیات دینی و ذیل فهم دینی از عالم و حیات بشر چارچوبهای خودش را ترسیم میکند. در این سینما، شاید پیام، مستقیماً به صورت پروپاگاندا، از یک بحث منتشر شود؛ اما جان مخاطبی که خود را در معرض این سینما قرار میدهد، درنهایت، شبنم یک پیام دینی در او مینشیند.
پس سینمای دینی، سینمای بی جهت، سینمای متافیزیکی و سینمایی که هرچیز ماورایی را در آن مطرح کنیم، نیست. سینمایی است که پیام دارد، بدون اینکه به زعم برخی، به ورطة پروپاگاندا بیفتد.
پروپاگاندا همیشه چیز بدی نیست
بله. پروپاگاندا در دنیای امروز، محترم است. همین الآن اگر بروید و به عناوین 100 فیلم برتر تاریخ سینمای دنیا نگاهی بیندازید، حتماً از فیلم «پیروزی اراده» لنی ریفنشتال نام میبرند که یکی از فیلمهای پروپاگاندای تاریخ سینماست. اگر میخواهیم بگوییم هر چیزی که واژة دینی به آن تعلق گرفت شعار است، که غلط است. شعار را آن کسی میدهد که به ابتذال و تکرار میافتد. اما دین، ساحت معانی است و در واقع، مدام حادث است.
تعامل این سینما در حوزههای مشترک با دیگر ادیان، همانند زندگی پیامبران، چگونه تعریف میشود؟
در این نگاه دینی، بحث جهانبینی اسلامی بسیار جدی است؛ یعنی اگر فیلمی راجع به پیامبران بزرگ الهی میسازیم، ضمن احترام به باورمندان ادیان ابراهیمی، میگوییم که نگاه شما این است؛ اما نگاه ما مسلمین اینگونه است. به عنوان مثال، وقتی فیلم مریم مقدس میسازیم، میگوییم که مریم مقدسی که ما میشناسیم، مثل مریم مقدس شما نیست که همسرش یوسف نجار باشد. اگر فیلمی در مورد سلیمان نبی(ع) میسازیم، حتماً سلیمان ما، سلیمان پادشاه کتاب تورات نیست.
پس دقت کنید! دقیقاً مثل نرمافزاری است که با ورود سیستم عامل جدید، از بین نمیرود؛ اما ناخودآگاه منسوخ میشود و جای خود را به سیستم عامل جدید میدهد. اگر انسان آن سخت افزار باشد، سیستم عامل آخری که آمد، سیستم عامل اسلام بود. ما به همة ادیان قبلی و باورهای آنها احترام میگذاریم، اما قطعاً به همان دلیل که آنها جرئت میکنند خرافات خودشان را به این صراحت و تا بیش از 10 ورسیون سینمایی، راجع به حضرت سلیمان(ع)، تولید اثر کنند، ما نیز بر روی قرائت خود خواهیم ایستاد.
چرا فاصلة ما و غرب در زمینة ساخت آثار دینی، با تعریف خودش، اینقدر زیاد است؟
دلیلش روشن است. سینما گرانترین هنر، صنعت، تجارت و رسانه است. و مهمترین شانس آن هم رسانه است و رسانه ابزار مدیریت افکار عمومی است. در دانشکدههای سینما، آدرس غلط ندهیم؛ سینما صرفاً art و محل حدیث نفس هنرمند نیست. ما سینمای غیرهنری را پاس نمیداریم؛ اما هنر فقط یک صفت اوست.
کسانی که زودتر از ما در دنیا شروع کردهاند و این فناوری را بهدست آوردهاند و اهمیت رسانهای بودن سینما را دریافتند و سرمایة عظیمتری هم داشتند، طبعاً کلونیهای خودشان را ایجاد کردهاند. بهعنوان مثال، یک کمپانی به نام یونیورسال، فقط فیلم نمیسازد؛ بلکه از قدم اول که تولید ایدة یک فیلم است تا زنجیرههای سینمایی را که با گنجایشی برابر چندهزار گره شبکهای در دنیا، این فیلم را نشان میدهند، ایجاد کرده است. یعنی اثری که تولید میشود، از ابتدا تضمین میشود که در همة دنیا توزیع خواهد شد. ما بعد از این همه سال، تازه به سمت ساخت پروژههای فاخر دینی قدم برداشتهایم و همین الآن هم متهم هستیم که بودجة روز سینمای ایران را از سفرة سینما برداشتهایم؛ بودجهای که به عنوان پروژة فاخر توسط مجلس محترم و به صورت جدا داده میشود.
پس فعالیت در این حوزه شجاعت میخواهد...
همینطور است. سینمای دینی و انقلابی شجاعت میخواهد و انسانهایی که بتوانند از نام و ننگ عبور کنند؛ انسانهایی که بپذیرند در این حوزه، هزینه بشوند. با اینکه مواظب باشیم که همه از ما راضی باشند، چیزی حل نمیشود. ضمن اینکه باید بپذیریم که مافیای سینما جداً میتواند بودجة سینمای رقیبش را هم مدیریت کنند؛ با مدل جایزه دادنهایش، با مدل تشویقهایش، با مدل نقدهایی که منتشر میکند و این مدیر بصیر فرهنگی نظام جمهوری اسلامی است که باید صاحب تشخیص و با شجاعت، حتی آمادة هزینه شدن باشد.
سقف ایدهآل سینمای دینی کجاست؟
به همان میزان که کتاب خدا منبعی لایزال است که همة مفسران در مقابل آن میگویند که این تفسیر در حد فهم من بود، هنر دینی هم سقفی ندارد؛ یعنی ما نمیتوانیم بگوییم این آخرین حدی بود که میشد از داستان حضرت سلیمان نبی(ع) اتخاذ کرد. حتماً این نیست. ما در حد فهم بشری و بضاعت بشری این کار را میکنیم، اما این راه میتواند شروع خوبی باشد برای سینمای جدی، سینمای مخاطبمحور با مخاطب عمومی دنیا؛ یعنی که حاضر باشند به سالن سینما بروند، بلیط بخرند و فیلم را ببینند. همینطور که الآن، غرب مشغول فروختن فرهنگ است، ما هم بتوانیم فرهنگ ناب اسلامی را عرضه کنیم و به آنها بفروشیم.
۹۲/۰۳/۲۰