باحور

عبادت و دعا 1-2

پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۱۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

عبادت و دعا 1-2

تقرّب به خدا

شما همه وقتی که می خواهید عبادتی انجام بدهید، مثلاً نمازی بخوانید، روزه ای بگیرید، حجی انجام بدهید و یا زکاتی بدهید، نیّت می کنید و در نیّت خودتان می گویید: نماز می خوانم قُرْبَةً اِلَی اللّهِ، یعنی نماز می خوانم برای اینکه به خدای تبارک و تعالی نزدیک بشوم.

آیا نزدیک شدن به خدا یک نزدیکی حقیقی است یا یک مفهوم مجازی است، چطور؟ دو مثال برای شما عرض می کنم، یکی در موردی که نزدیکی شیئی با شیئی نزدیکی حقیقی است و یکی در موردی که نزدیک شدن یک شئ به شئ دیگر یک تعبیر مجازی است، حقیقی و واقعی نیست.

نزدیک شدن حقیقی

اما آن جایی که تعبیر ما از نزدیک شدن، حقیقی است: شما از اینجا می خواهید حرکت کنید بروید به قم. یک فاصله ی واقعی میان تهران و شهر قم وجود دارد و شما تدریجاً این فاصله کم می شود، بنابراین می گویید من به شهر قم نزدیک می شوم. این یک معنای نزدیک شدن است و تدریجاً این فاصله کم می شود تا وقتی که شما به قم می رسید، که دیگر کلمه ی «نزدیکی» هم تقریباً معنی ندارد یعنی شما به قم رسیده اید و به قم واصل شده اید.

این نزدیک شدن، نزدیک شدن حقیقی است.

نزدیک شدن مجازی

یک نزدیک شدن دیگر هم ما داریم که فقط تعبیر است و نزدیک شدن حقیقی نیست، چطور؟

وقتی می گویید فلان شخص با فلان مقام نزدیک است، آیا مقصودتان این است که فاصله ی مکانی او کم است؟ نه، مقصود این نیست. اگر این جور باشد پس پیشخدمت درِ اتاق آن مقام از همه ی مردم به او نزدیکتر است، برای اینکه همیشه در فاصله ی سه چهار متری او قرار گرفته و آماده به خدمت است؛ هیچ صاحب قدرت دیگری به اندازه ی پیشخدمت درِ اتاق آن صاحب مقام به او نزدیک نیست و حال آنکه مقصود شما این نیست؛ شما می دانید آن پیشخدمت به آن معنی که شما می گویید به این آدم نزدیک است اساساً نزدیک نیست.

پس شما به چه معنا می گویید نزد او نزدیک و مقرّب است؟ مقصودتان این است: در دل او، در ذهن او این آدم یک محبوبیت و احترامی دارد که گفته ی او را به زمین نمی اندازد، خواهش او را رد نمی کند، خواسته ی او برای وی مثل خواسته ی خودش است. این قرب، قرب معنوی است ولی قرب معنوی هم که می گوییم، درواقع تعبیر است، قرب مجازی است، یعنی خود این با خود او، شخص این با شخص او نزدیک نیست بلکه فقط این در ذهن و روح آن آدم یک محبوبیتی دارد، مورد عنایت و لطف اوست، به این جهت ما می گوییم نزدیک است.

حال معنی اینکه بنده ای به خدا نزدیک می شود چیست؟ مسلماً نزدیکیِ به معنی اول نیست؛ چون که خدا با بندگان خودش فاصله ندارد و خدا مکان ندارد که چنین فاصله ای فرض بشود.

به هر حال به آن معنا که فاصله ی میان دو شئ باشد و ما بخواهیم در اثر عبادت فاصله ی این دو شئ را کم کنیم، نیست.

می گویند معنای مقرب شدنِ نزد پروردگار جز این نیست که ما بیشتر مورد عنایت پروردگار واقع بشویم و الاّ اینکه ما نزدیک بشویم و به طرف خدا برویم معنی ندارد. همین طور که معنی ندارد خدا به طرف ما بیاید و خدا به ما نزدیک بشود، همچنین معنی ندارد ما واقعاً به خدا نزدیک بشویم. خدا که به همه چیز نزدیک است، ما به خدا نزدیک بشویم یعنی چه؟

معنی قرب به خدا

بعضی علما می گویند؛ نزدیک شدن به خدا، نزدیک شدن حقیقی است و انسان به راستی به خدا نزدیک می شود. یعنی چه؟

یعنی خدا که کمال مطلق است، ما مرتب کمالات بیشتری پیدا می کنیم. در مسئله ی عبودیت [و اینکه ] بندگی کن (به قول آن شاعر «بندگی کن تا که سلطانت کنند» یا به تعبیر امام جعفر صادق اَلْعُبودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبِیَّة) هرچه که در راه عبودیت جلو بروی، بر ربوبیت و خداوندگاری تو (نه خدایی العیاذ باللّه) ، بر صاحب بودن و تسلط و قدرت تو افزوده می شود. عبادت راه کسب قدرت و تسلط است. حال چگونه تسلطی؟

1) اولین اثر عبادت، تسلط بر خود

از اینجا باید بفهمید کدام عبادت قبول است و کدام قبول نیست. عبادت بدون اینکه انسان را به خدا نزدیک کند عبادت نیست، یعنی باور نکنید که انسان عبادت کند ولی به خدا نزدیک نشود و عبادتش را هم درست انجام داده باشد؛ چنین چیزی محال است.

عبادت، مرکب تقرب و نزدیک شدن به خداوند است. اولین مرحله که اولین نشانه است برای اینکه ما بفهمیم آیا عبادت ما مورد قبول پروردگار هست یا نیست، ارزش اجتماعی عمل ماست. مخصوصاً درباره ی نماز بیشتر صدق می کند- برای چیست؟ برای اینکه ما همیشه یادمان باشد که بنده هستیم و خدایی داریم. می گویید من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگی کنم؛ خدا یادش نرود که چنین بنده ای دارد. اگر خدا یادش برود، نماز برای این است که بنده یادش نرود خدایی دارد؛ نماز برای این است که ما همیشه یادمان باشد که بنده هستیم، به موجب اینکه بنده هستیم خلقت ما عبث نیست؛ بنده هستیم پس تکلیف و وظیفه داریم. پس اینکه من نماز می خوانم، مرتب می گویم: اللّه اکبر، لاحول ولا قوة الا باللّه، سبحان اللّه ، و اعلام عبودیت می کنم که من بنده هستم، برای این است که همیشه یاد خدا در دل من باشد. یادمانهست که بنده هستیم، یادمان هست که وظیفه داریم، یادمان هست که قانون خدایی عادلانه ای در دنیا وجود دارد؛ به این قانون باید عمل بشود.

سخن ابن سینا

بوعلی سینا، این فیلسوف بزرگ اسلامی، در پرتو اسلام یک سلسله مسائلی را طرح کرده است که قبل از او هیچ فیلسوفی، یونانی و غیریونانی، طرح نکرده است.

از جمله وارد این مسئله می شود که برای زندگی اجتماعی بشر ضرورت دارد که خدای خودش را بشناسد و باز واجب و لازم است عبادت وجود داشته باشد، عبادت هم تکرار بشود تا همیشه انسان یادش باشد که بنده است و خدایی دارد. وقتی که این تذکر و تلقین در روحش وجود داشت جلو معصیت و گناه او را می گیرد.

در اثر این نیرو که تجدید عهد با ایمان است دائماً ایمانش تجدید گردد و این ایمان مانع گناه کردن بشود و آن تسلط بر خود است.

به نصّ قرآن کهإِنَّ اَلصَّلاةَ تَنْهی عَنِ اَلْفَحْشاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ. از اینکه العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة [دریافتیم که ] اولین مرحله ی خداوندگاری و قدرت و تسلط و اولین نشانه ی نزدیک شدن به کانون قدرت لایتناهی ، تسلط بر قوا، غرائز و شهوات و تمایلات نفسانی خود ما و تسلط بر اعضای خود ماست؛ خودمان بر خودمان مسلط بشویم و این تکلیف بسیار مهمی است

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی