باحور

عبادت و دعا 3-1

پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۱۰ ب.ظ

بسم اللّه الرحمن الرحیم

عبادت و دعا3-1


باعرض سلام خدمت دوستان ارجمند و آرزوی قبولی طاعات

لازم به ذکر است مطلب ذیل ، در لیالی قدر توسط شهید مطهری صورت گرفته که سعی براین بود در این مناسبتها خدمت شما عزیزان عرضه گردد که متأسفانه میسر نشد.

انشاءالله در تمام مراحل سخنان استاد را به گوش جان خریده و در حد بضاعت از آن بهره مند گردیم.

عید سعید فطر بر شما بزرگواران پیشاپیش مبارک.

درجات بالاتر

بالاتر از این هم درجه ای هست؟ بله، یک انسان مستجاب الدعوه- لااقل درباره ی خودتان- می شوید. حتی می توانید اعجاز کنید، کرامت کنید، درنتیجه ی عبودیت، تسلط است.

آیا بالاتر از این هم هست؟ بله، اما این بالاتر، برای فهمها و فکرهای ما خیلی زیاد است،

علی(ع) از آن عبدها و بنده هایی است که به این خداوندگاری نائل شده است. آن بنده ای که بندگی کند برای ربوبیّت، کارش به جایی نمی رسد. عبودیت جز تذلّل و خاکساری چیز دیگری نیست.

علی علیه السلام در مناجاتهای خودش عرض می کند: خدایا! این افتخار برای من بس که بنده ی تو باشم و این عزت و شرافت برای من بس که تو رب و خداوندگار و پروردگار من باشی. ما برای علی علیه السلام خیلی مقامات قائل هستیم و باید هم قائل باشیم. اصلاً مسئله ی ولایت که می گویند، بدون ولایت تکوینی- در یک حدودی- اساساً ولایت نیست. اشتباه کرده اند، نفهمیده اند، سواد ندارند کسانی که منکر ولایت تکوینی شده اند و حتی ولایت تکوینی را نمی فهمند که چیست؛ یک چیز دیگر را پیش خودشان جاهلانه فرض و تصور کرده اند و همانها را هم مرتب به مردم گفته اند، در کتابهایشان هم نوشته اند چون شعورشان به این مسائل نمی رسد. آنها اساساً انسان و خدا را نمی شناسند. در این جور مسائل اظهارنظر کردن، فرع بر دو مسئله است: اول شناختن خدا، دوم شناختن انسان و استعدادهای درونی انسان و معنی تقرب انسان به خدا و معنی عبودیت و معنی عبادت. علی که اینچنین محبوب است به خاطر عبودیت است.

ایام و لیالی دعاست، ایام و لیالی عبودیت و بندگی کردن است و از طرف دیگر ایام شهادت مولای متقیان علی علیه السلام است، ایام شهادت آن مردی که یکی از بزرگترین بندگان خداست. بعد از پیغمبر اکرم ما بنده ای به این بندگی سراغ نداریم.

یقین و ایمان علی در این ساعات بر دیگران نمایان می شود. از نظر خودش که جایزه ی را گرفته است و با کمال افتخار می خواهد نزد پروردگارش برود.

در نهج البلاغه می فرماید آیه 2 و 3 عنکبوت که نازل شد ، من فهمیدم که در امت اسلام فتنه ها پیدا می شود. من خیلی آرزوی شهادت داشتم. آرزو داشتم که در اُحد شهید بشوم.

پیغمبر اکرم قبلاً به او وعده داده بود، تو شهید از دنیا می روی. ولی وقتی که دید در احد شهید نشد ناراحت شد. رفت خدمت رسول اکرم: یا رسول اللّه شما به من این طور فرموده بودید که خداوند شهادت را روزی من می کند، پس چطور من در احد شهید نشدم؟

فرمود: علی جان دیر نمی شود، تو حتماً شهید این امت خواهی بود. بعد پیغمبر یک سؤال مانندی از علی کرد: علی جانم! بگو آن وقتی که در بستر شهادت افتاده باشی چگونه صبر خواهی کرد؟ چه جوابی می دهد! یا رسولَ اللّه! آنجا که جای صبر نیست، آنجا جای بُشری است و جای شکر و سپاسگزاری است. شما به من بفرمایید آن وقتی که من در بستر شهادت افتاده ام چگونه خدا را شکر می کنم.

پیغمبر به علی فرموده بود که شهادت تو در ماه رمضان است، در آن ماه رمضان سال 41 هجری علی مثل اینکه قلبش احساس کرده بود که دیگر هرچه می خواهد واقع بشود در این ماه رمضان واقع می شود. بچه های علی احساس کرده بودند که در این ماه رمضان علی یک حالت انتظار و اضطراب و دلهره ای دارد، مثل اینکه انتظار یک امر بزرگی را می کشد.

در همان ایام که برای مردم خطبه می خواند دستی به محاسن کشید، فرمود: بسیار نزدیک است که این محاسن با خون این سر خضاب بشود. انتظار چنین ساعت و چنین روزی را داشت.

یکی از آن جمله های بسیار زیبای امیرالمؤمنین که در خلال همین چهل و پنج ساعت ایراد کرده این است؛ دیگران خیلی مضطرب و ناراحت بودند، اشک می ریختند و گریه می کردند ولی خودش اظهار بشاشت می کرد، فرمود: به خدا قسم که اگر مُردم من هیچ کراهتی ندارم، یک ذرّه کراهت ندارم. این برای من یک امر نشناخته ای نبود، یک مهمان ناشناخته ای نبود، یک مهمان شناخته شده بود. بعد فرمود: می دانید مَثَل من مَثَل کیست؟ مَثَل آن عاشقی است که به دنبال مطلوب و معشوق خودش می رود و او را می یابد. مَثَل من مَثَل آن تشنه ای است که در یک شب تاریک دنبال آب می رود ناگهان آب را پیدا می کند، چقدر خوشحال می شود! گفت:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

اصحابش می آمدند: بله یا امیرالمؤمنین برای شما چنین است ولی بعد از شما ما دیگر چه خاکی به سرمان بریزیم؟ در شب نوزدهم، بچه های علی احساس کرده بودند که امشب یک شب دیگری است، چون حضرت یک وضع خاصی داشت، گاهی بیرون می آمد به آسمان نگاه می کرد و برمی گشت، و آن شب را هم علی تا صبح نخوابید. بچه ها هر کدام به خانه ی خودشان رفته بودند. امیرالمؤمنین مصلایی دارد یعنی یک اتاقی در منزلش دارد که در آنجا نماز می خواند و عبادت می کند.

فرزند بزرگوارش حسن بن علی علیه السلام که به خانه ی خود رفته بود، قبل از طلوع صبح از خانه ی خودش مراجعت کرد، آمد خدمت پدر بزرگوار، رفت به مصلای پدر، دید علی نشسته است و مشغول عبادت است. علی علیه السلام جریانی را که در آن شب برایش رخ داده بود برای فرزندش حسن نقل کرد. فرمود: پسر جان! دیشب من همین طور که نشسته بودم (یعنی من دیشب نخوابیدم، بستر نینداختم) چشم مرا خواب گرفت. در یک لحظه و به یک سرعت عجیبی در همان عالم رؤیا من پیغمبر اکرم جدّ شما را دیدم: چشمم (خواب) بر من مسلط شد، همان طوری که نشسته بودم یک لحظه پیغمبر را دیدم. تا پیغمبر را دیدم فوراً شکایت امت را به او عرض کردم. عرض کردم: یا رسولَ اللّهِ! من از دست این امت تو چه ها کشیدم و این امت تو چقدر خون بر دل من وارد کردند! یا رسول اللّه از دشمنان خودم به تو بگویم...

                                                            التماس دعای فرج...

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی