باحور

آزادی معنوی-قسمت دوم

يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۵۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

آزادی معنوی-قسمت دوم

آزادی معنوی یعنی چه؟  انسان می خواهد از چه چیزی آزاد باشد؟

برخلاف آزادی اجتماعی ، آزادی انسان از خودش است. مگر چنین چیزی ممکن است؟

×         انسان یک موجود مرکب

پیامبراکرم (ص) می فرمایند:

«خداوند فرشتگان را آفرید و در سرشت آنها تنها عقل نهاد، حیوانات را آفرید و در سرشت آنها شهوت را نهاد. انسان را آفرید و در سرشت او هم عقل و هم شهوت را نهاد.»

و این سوال پیش می آید؛ ذلت انسان در برابر مادیات یا عزت وی دربرابر سختی های زندگی؟؟

حضرت علی (ع) می فرمایند:

«نیازمند هرکس که می خواهی باش ،اما بدان اگر نیازمند کسی شدی ،تو برده او هستی؛ بی نیاز باش از هرکه دلت می خواهد ، مثل او هستی ،نیکی کن به هرکه دلت می خواهد تو امیر او هستی.»

نیازمندی به افراد دیگر ،نوعی بردگی است ،بردگی تن نیست ،بردگی روح وبردگی معنوی.

در حدیث دیگری از امیرالمومنین:«طمع، بردگی همیشگی است.»

همان طور که بردگی ،بردگی تن نیست ، در آزادی هم نوع دیگری هست ،که آرادی تن نیست.

         بردگی مال و ثروت

مولایمان علی (ع) می فرمایند:

« مردم که در این بازار دنیا و گذشتنگاه دنیا می آیند دو دسته اند؛

بعضی می آیند خود را می فروشند ،برده می کنند و می روند؛ بعضی دیگر می آیند خودشان رامی خرند،آزاد می کنند و می روند.»

بشر باز هم این را احساس می کند که نسبت مال و ثروت دنیا دو حال می تواند داشته باشد، می تواند بنده و اسیر و در قید مال باشد و می تواند آزاد باشد.

بند بگسل ، باش آزاد ای پسر         چند باشی بند سیم و بند  زر

مگر می شود انسان،زنده برده ثروت جماد و مرده شود؟ مگر قدرت دارد؟ نه. پس حقیقت مطلب چیست؟

در واقع انسان،بنده و برده خصایص روحی خودش است،بنده حیوانیت خودش است؛بنده حرص، یعنی خودش،خودش را برده گرفته وگرنه پول و زمین و مال که قدرت ندارند.

وقتی خود مسئله را می شکافد، قوه ای به نام طمع، هوای نفس، حرص، شهوت و خشم که او را برده کرده است. پس باید خود را از صفات نفسانی پلید آزاد کرد؛ آن وقت می بینیم که مال دنیا در خدمت من است ، نه من در خدمت مال دنیا.

×         انسان دو مقام دارد:

*      دانی یا حیوانی

*      عالی یا انسانی

v«من» انسانی ، «من» حیوانی

در انسان دو نوع تمایل وجود دارد: یکی تمایل روح انسان، یکی تمایل تن انسان.

             میل تن اندر ترقی و شرف          میل تن در کسب اسباب و علف

×         قضاوت انسان درباره ی خود

خداوند تبارک و تعالی این قدرت و توانایی را به بشر داده است که خودش می تواند قاضی خودش باشد، چطور است؟ چگونه؟

انصاف یعنی چه؟ میگویند فلان کس آدم با انصافی است،یعنی چه؟ یعنی آدمی که در مسائل مربوط به خود می تواند بی طرفانه درباره خودش قضاوت کند و احیانا در جایی که خودش مقصر است ، علیه خودش حکم صادر کند، این چگونه است؟ این جز اینکه  شخصیت انسان مرکب باشد چیز دیگری نیست. چقدر انصافها در این دنیا سراغ دارید که می بینید یک نفر در مورد خودش انصاف می دهد ، دیگری را بر خودش ترجیح می دهد، اقرار می کند حق با دیگری است ،فضیلت بادیگری است.

×         ملامت وجدان

انسان گناه مرتکب می شود ،بعد خودش را ملامت می کند ،این ملامت وجدان یعنی چه؟

امیرالمؤمنین می فرمایند:

«هرکس که خداوند در درونش برای او، واعظی از خودش برای خودش قرار ندهد ، موعظه دیگران در او اثر نمی کند.»

یعنی اگر شما خیال می کنی که پای موعظه دیگران بنشینی و بهره ببری ،اشتباه می کنی. اول باید در درون خودت واعظی ایجاد کنی ، وجدان خودت را زنده کنی ، آن وقت از موعظه واعظ بیرونی هم استفاده می کنی.

انسان خودش،خودش را موعظه می کند،خودش خودش را ملامت می کند خودش علیه خودش حکم صادر می کند و قضاوت می کند. انسان،خودش را محاسبه می کند.

جزء دستورهای عجیب مسلم دینی ما محاسبة النفس است،از خودتان حساب بکشید و انسان می تواند از خودش حساب بکشد و باید از خودش حساب بکشد.

همه اینها دلیل بر این است که انسان شخصیتی مرکبی دارد. این شخصیت مرکب قسمت عالی دارد که قسمت انسانی اوست و قسمت دانی دارد که قسمت حیوانی اوست ، آزادی معنوی یعنی قسمت عالی و انسانی انسان از قسمت حیوانی و شهوانی او آزاد باشد.

×         انسان و مجازات خود

گفتیم انسان خودش را مجازات می کند،به تعبیری از علی (ع):

مردی خدمت امیرالمؤمنین آمد وصیغه استغفار را جاری کند،او مثل بسیاری از ما خیال می کرد که توبه کردن یعنی؛ استغفرالله ربی وأتوب الیه.

امیرالمؤمنین با یک شدتی به او فرمود: «خدا مرگت بدهد،مادرت به عزایت بنشیند! اصلا تو می دانی استغفار یعنی چه؟ که می گویی استغفر... حقیقت استغفار را می دانی چیست؟ استغفار درجه مردمان بلندمرتبه است ،اصلا خود توبه ،محکوم کردن خود است.»

بعد حضرت فرمود :«استغفار شش اصل دارد ؛دو رکن، دو شرط قبول و دو شرط کمال.

اولین اصل استغفار؛ انسان واقعا از گذشته تیره و سیاه خودش پشیمان باشد.

دوم؛ تصمیم بگیرد که در آینده آن گناه گذشته را مرتکب نشود.

سوم؛ اگر حقوق مردم را بر ذمه و عهده دارد ، اداء کند.

چهارم؛ اگر فرایض الهی را ترک کرده ،جبران قضاء کند.»

البته تا اینجا محل شاهد من نیست، محل شاهد من دوتای آخر است:

فرمود:«پنجم؛ اگر می خواهی توبه کنی ،توبه اصیلی باشد ،توبه اساسی و واقعی باشد باید به سراغ این گوشتهایی که از معصیت روییده بروی .آنچنان با غصه ها و اندوه ها آنها را آب کنی که پوست بدنت به استخوانت بچسبد.

ششم؛ این تنی که به معصیت عادت کرده و لذتی جز لذت معصیت نچشیده مدتی باید رنج طاعت را به آن بچشانی .»

آیا بشرهایی هم بوده اند که این جور توبه کنند؟ بله. امروز است که دیگر توبه کردن منسوخ شده و ما یادمان رفته توبه ای هم باید بکنیم.

×         آزادی معنوی بزرگترین برنامه پیامبران

بزرگترین برنامه پیامبران،آزادی معنوی است. اصلا تزکیه نفس یعنی آزادی معنوی.«قد افلح من زکها و قدخاب من دسها»(سوره مبارکه شمس آیه9 و10) و بزرگترین خسران عصر ما این است که می گویند«آزادی» اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمی گویند، از آزادی معنوی دیگر حرفی نمی زنند و به همین دلیل به آزادی اجتماعی هم نمی رسند. در عصر ما یک جنایت بزرگ که به صورت فلسفه و سیستمهای فلسفی مطرح شده است، این است که اساسا درباره انسان ، شخصیت انسانی و شرافت معنوی انسان هیچ بحث نمی کنند؛«نفخت فیه من روحی» فراموش شده است. می گویند اصلا چنین چیزی وجود ندارد ،انسان یک موجود دو طبقه ای نیست که طبقه عالی و طبقه دانی داشته باشد،اصلا انسان با یک حیوان هیچ فرقی نمی کند،یک حیوان است. تنازع بقاست و جز تنازع بقا چیز دیگری نیست. یعنی زندگی چیزی جز تلاش کردن هر فرد برای خود و جنگیدن برای منافع خود،چیز دیگری نیست! می دانید این جمله چقدر به بشریت ضربه وارد کرده است؟!!

می گویند زندگی جز جنگ و میدان جنگ چیز دیگری نیست،بلکه جمله ای می گویند که بعضی هم خیال می کنند که حرف درستی است؛می گویند:«حق گرفتنی است نه دادنی.» حق هم گرفتنی است و هم دادنی. اصلا این جمله که فقط حق را باید گرفت و کسی به تو نمی دهد ، ضمنا تشویق به این است که تو حق را باید بگیری ، نه اینکه حق را باید بدهی . صاحب حق باید بیاید اگر توانست به زور از تو بگیرد، اگر نتوانست که نتوانست . اما پیغمبران نیامدند این حرف را بزنند ،پیغمبران گفتند حق هم گرفتنی است و هم دادنی، یعنی مظلوم و پایمال شده را توصیه کردند به اینکه برو حق را بگیر، از آن طرف هم ظالم را وادار کردند علیه خودش قیام کند که حق را بدهد و در این کار هم خودشان کامیاب و موفق شدند.

آنها آمده اند که آزادی معنوی بشر ار حفظ کنند ، یعنی نگذارند شرافت انسان ، انسانیت و عقل انسان و وجدان انسان ، اسیر خشم،شهوت یا منفعت طلبی انسان شود ، این آزادی معنوی است.

هروقت شما دیدید برخشم خودتان مسلط هستید ،نه خشم برشما ؛ شما آزادید و هروقت دیدید شما بر شهوت خودتان مسلط هستید نه شهوت برشما، شما آزادید.

اگر می خواهی جان روحت آزاد باشد، نمی توانی شکم پرست باشی،پول پرست و شهوت پرست باشی ،خشم پرست باشی و روحت آزاد باشد، پس اگر واقعا می خواهی آزاد باشی ، روحت را باید آزاد کنی.

دعا می کنم؛

خدایا؛

از تو می خواهیم به حق آزادمردان واقعی که آزادی معنوی را در درجه اول داشتند ،به ما توفیق عنایت کن که از نفس اماره خودمان آزاد شویم.

به ما آزادی معنوی عنایت کن ، آزادی اجتماعی عنایت کن .

 

                                   آمین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی